عشق افلاطونی
عشق افلاطونی
عشق افلاطونی معمولأ به رابطهای عاطفی امّا بدون روابط جنسی میان دو نفر گفته میشود. این اصطلاح به تعریف افلاطون از عشق در کتاب ضیافت اشاره دارد. این اصطلاح (Amer platonicus در زبان لاتین) نخستین بار توسط مارسیلیو فیچینو در سده پانزدهم برای توصیف احساسات و عواطف میان سقراط و شاگردانش به کار رفت.

عشق عرفانی
عشق از مسائل بنیادین عرفان و تصوف ایرانی است، چندانکه بدون در نظر گرفتن آن، عرفان و حکمت متعالیه قابل فهم نیست. البته عشق از مقولاتی است که تعریفش به ذات، نامیسر است و کنهش درغایت خفا و پوشیدگی است.
تعریف
عشق از مصدر عَشق(=چسبیدن والتصاق)است. به گیاه پیچک عَشَقه گویند زیرابر تنه درخت می پیچد وبالامی رود وآن را خشک می کند. واین تمثیل حالت عشق است که بر هر دلی عارض شود احوال طبیعی او را محو می کند.
عشق بنده به خدا، حالتی بود از لطف، که شخص در دل خویش یابد و آن حالت در عبارت نیاید، و آن حالت اورا دائم بر تعظیم حق تعالی استوار دارد و اختیار کردن رضای او و صبر ناکردن بدوری او و شادی نمودن بدو و بی قراری از دون او ویافتن اُنس بدوام ذکر او در دل باشد.
توصیف
مورخان از رشد تدریجی تصوف سخن گفته اند که باعرفان زهدی وخوفی آغاز وبتدریج به عشق ودلسپردگی تبدیل میشود وسرانجام برمعرفت وشناخت باطنی تاکید میکند. توصیف ناپذیری و رازگونه بودن عشق عرفانی از مهمترین خصیصه های بیان شده در همه متون عرفانی است. در نظر مولانا عشق همچو صورت خیال است که اگر آنرا به صد زبان وصف کنی هنوز تمام وصف آنرا نگفته ای، گاه چون خورشید گرمابخش است و گاه چون آذرخش سوزاننده.
کمال انسان در اینست که اصل خویش را بازجوید و خدای قریب را در درون خویش یافته و بدو عشق ورزد و اورا از همه چیز بیشتر دوست دارد. نشانه مومن حُب شدید (عشق) نسبت به خداست وَالَّذِینَ آمَنُوا أَشَدُّ حُبًا لِلَّهِ(البقره،۱۶۵).
انکار عشق
عارفان معتقدند که عشق موهبتی الهی است که خداوند به بسیاری از بندگانش هدیه داده است. و عجز پاره ای از بندگان در درک آنرا به عدم صیقلی آئینه روح آنها نسبت می دهند.
اهل کلام، با قبول مُباینت کلی میان خالق و مخلوق، عشق بنده به خداوند را انکار می کنند. بدان جهت متکلمان هر جا در قرآن لفظ حُب و مشتقاتش را دیده اند آنرا تاَویل به تعظیم خداوند و اطاعت از دستورها و فرمان های او کرده اند، حال آنکه عرفاً از جمله مولانا عقیده دارند که نه تنها عشق بنده به خداوند میسر است بل جز خدا کسی قابل عشق ورزی نیست. غزالی در تفسیر علما از حٌب به تعظیم و اطاعت از خداوند میگوید: « حٌب و دوستی خدا چگونه به طاعت تفسیر کرده شود؟ طاعت تبع و ثمره دوستی خداست، پس چاره نیست از آنکه دوستی متقدم باشد، آنگاه پس از آن دوست را طاعت دارد».
نویسندگان زیادی در باره عشق نوشته اند از رابعه وحلاج تا غزالی وبخصوص برادرش احمد غزالی وبعد ها عین القضات همدانی وعطار نیشابوری، اما ابن عربی و جلال الدین محمد مولوی، هرچند در دو جریان متفاوت، در صدر شرح دهندگان عشق بوده اند.
عشق در کلام بزرگان
درکلام افلاطون
افلاطون گوید:عشق، واسطه انسان ها و خدایان است و فاصله آنها را پُر می کند.
همو گوید:عشق در همه کائنات جاری است.
او می گوید: عشق پیوند دهنده همه جهان است.
در کلام مولانا
هرچه گویم عشق را شرح وبیان چون به عشق آیم خجل باشم از آن
کلام مولانا اساساً چیزی بجز عشق نیست، عشق مانند سایر اجزاء جهان حقیقتی است سیال ومواج وتوقف ودرنگ ناپذیر، و در حقیقت عنایت وهدایتی است الهی و تفسیر آن در دفتر وکتاب نگنجد.
عشق جز دولت و عنایت نیست جز گشاد دل و هدایت نیست
عشق را بوحنیفه درس نگفت شافعی را در او روایت نیست
در کلام عطار نیشابوری
از نظر عطار، عشق برتر از دو جهان و همان چیزی است که ماورای شرح و تعریف باشد:
خاصیت عشقی که برون از دوجهان است
آن است که هر چیز که گویند نه آن است
در کلام روزبهان بقلی
«عشق سیفی است که از عاشق سر حدوث برمی دارد. عشق کمالی است که از کمال حق است، چون در عاشق پیوندد، از صرف عبودیت و حدوثیت به جلال الهیت، ظاهر و باطنش ربّانی شود. ذکر موت بر ایشان روا نباشد. هر که به عشق حق زنده باشد دگر موت بر وی راه نیابد.»
در کلام بایزید بسطامی
«هرکه را محبت حق بکشد دیت او دیدار حق است، و هرکه را عشق حق او را بکشد دیت او همنشینی با حق است.» (به نقل از عوارف المعارف، سهروردی)
تا رفت دیده و دل من در هوای عشق بنمود جا به کشور بی منتهای عشق
وارسته گشت و صرفنظر کرد از دو کون اینسان شود کسی که دهد دل برای عشق
ما راست عشق و هرکه به عالم جز این بود بیگانه باشد او، نشود آشنای عشق
در کلام شاه نعمت الله ولی
تن به جان زنده است و جان از عشق در بدن روح ما روان از عشق
عشق داند که ذوق عاشق چیست باز جو ذوق عاشقان از عشق
هرچه در کاینات موجود است جُـود عشق است و باشد آن از عشق
عاشقان عشق را به جان جویند عاقلان اند غافلان از عشق
نعمت الله که میر مستان است می دهد بنده را نشان از عشق
در کلام ابوسعید ابوالخیر
دوبیتی منسوب به ابوسعید ابوالخیر:
از شبنم عشق خاک آدم گِل شد صد فتنه و شور در جهان حاصل شد
صد نشتر عشق بر رگ روح زدند یک قطره از آن چکید و نامش دل شد
در کلام جواد نوربخش (نورعلیشاه)
تصوف گام برداشتن به سوی حق است با پای عشق و محبت.
عشق نتیجه ی محبت حق است و محبت صفت حق، اما در حقیقت محبت صفت ارادت حق است که از صفات ذات می باشد ... چون به اخص تعلّق گیرد آن را نعمت گویند ...
ماییم در سراچه هستی گدای عشق خدمتگزار عالم و آدم برای عشق
از پا فتاده ایم مگر حق مدد کند تا طی کنیم راه وصالش به پای عشق
در مردم زمانه صفایی ندیده ایم خو کرده ایم از دل و جان با صفای عشق
با پای بی نشانی و با حال بی خودی شاید رسیم در حرم کبریای عشق
در کشتی امید به گرداب حیرتیم ما را مگر نجات دهد ناخدای عشق
از ما مپرس مسئله کفر و دین دگر کفر است در طریقت ما ماسوای عشق
از ملک عقلِ خیره بشدّت دلم گرفت ای بخت همّتی که پرم در هوای عشق
در خانه من و تو بجز دردسر نبود باید پناه برد به دولتسرای عشق
ای نوربخش گوش سر خویش را ببند تا بشنوی به گوش دل خود ندای عشق
عشق صوفی
جواد نوربخش: «صوفی در پیشگاه حق به تسلیم و رضا می ایستد که: من راضی به رضای توام و بدون آنکه هیچ گونه توقعّی داشته باشم از روی محبت به تو عشق می ورزم و در اندیشه پاداشی نیستم. برهمین اساس است که عشق صوفیان نسبت به خدا بدون انتظار و چشم داشت و برکنار از ترس و وحشت است که صوفی خواست و تمنّایی ندارد و قهر و جفای او را همان اندازه می پسندد که وفایش را، معدودی از صوفیان در طریق عشق و دوستی به مرحله ای رسیده اند که در معشوق (حق) فنا شده اند و مولانا در حقشان فرموده است:
جمله معشوق است و عاشق پرده ای زنده معشوق است و عاشق مرده ای
عشق در نزد غربی ها و مقایسه آن با نظر صوفیه
جواد نوربخش: « عشق در ذهن غربیان معمولاً به عنوان کششی تلقی می شود که موجب محبت انسان به همنوعان او می گردد و در نوع عالی آن باعث جلب افراد انسان به سوی حقیقت می باشد. از نظر غربی ها عاشق باید بیاموزد که چگونه دوست داشته باشد. اما این نحوه ی تلقّی برای صوفیه بسیار ابتدایی است. عشق برای صوفی از جمله عواطف نیست، بلکه جذبه ای است الهی. در تصوف وقتی صحبت از عشق الهی به میان می آید منظور کششی است که از جانب حق متوجه صوفی می شود و صوفی را به حق می کشاند. بنابراین تآکید نه بر کوشش عاشق بلکه بر کشش حق است. به همین دلیل صوفیه گفته اند که: عشق آمدنی است و مانند سیلی است خروشان، و صوفی منتظر است تا این سیل در رسد و او را با خود ببرد. به قول مولوی:
عاشقان در سیل تند افتادهاند برقضای عشق دل بنهاده اند
عقل و عشق
جواد نوربخش: راه تصوّف پا بر سر هستی زدن و از خودی و خودبینی رستن است. عقل جزوی (عقل فلاسفه وعلمای ظاهر) این راه را نمیپذیرد زیرا نگهبان «من» خویش و خود دوستی اش مذهب و کیش است. تنها به فتوای عشق می توان ماسوی الله را فراموش کرد و با شاهد ازل دست در آغوش شد. عقل و عشق هریک نوائی سازند و سازی می نوازند: ... عقل گوید: همه چیز برای تو - عشق گوید تو و همه چیز برای او. عشق گوید: در راه معشوق جان فدا کن - عقل گوید: این کار خطرناکی است، ترک ماجرا کن. ..
... عقل وسیله شناخت دریا از طریق قطره است، عشق قطره را دریا ساختن است. عقل مبنای خودنمایی و ناز است، عشق مایه جانبازی و نیاز است. خلاصه آنکه: عقل وزیر امین «من» است و عشق سپهسالار «روح». لشکر عقل نفس و صفات نفس و بافته های خلق است در حالیکه لشکر عشق صفات روح و یافته های حق است. ...
رمانتیسم
رُمانتیسم (به فرانسوی: Romantisme) یا رمانتیسیسم (به انگلیسی: Romanticism) عصری از تاریخ فرهنگ در غرب اروپا است، که بیشتر در آثار هنرهای تجسمی، ادبیات و موسیقی نمایان شد.
رمانتیسم جنبههای احساسی و ملموس را دوباره به هنر غرب وارد کرد. هنرمندان رمانتیک آزاد از چهارچوبهای تصویرگریهای سنتی، به تحقق بخشیدن ایدههای شخصی خود پرداختند.
رمانتیسیسم را همانطور که از نامش پیداست، باید نوعی واکنش احساسی در برابر خردمحوری بهشمار آورد. تمایلی به برجسته کردن خویشتن انسانی، گرایش به سوی خیال و رویا، به سوی گذشته تاریخی و به سوی سرزمینهای ناشناخته. از دید انسان رمانتیک، جهان به دو دسته خردگرا (به قول نووالیس: جهان اعداد و اشکال) و به دسته احساسات و یا بهطور دقیقتر، والاترینها و زیباییها تقسیم میشود.
رمانتیسم در اصل، جنبشی هنری بود که در اواخر قرن هجدهم و نوزدهم در ادبیات و سپس هنرهای تجسمی، ابتدا در انگلستان و سپس آلمان، فرانسه و سراسر اروپا رشد کرد. رمانتیسم تا حدودی بر ضد جامعه اشرافی و دوران روشنگری (به طور بهتر عقلانی) بود. گفته میشود که ایدئولوژی انقلاب فرانسه و نتیجههای آن این طرز فکر را تحت تأثیر خود قرار داد.
رمانتیسم را جنبشی ضد روشنگری میدانند. برلین، بهخصوص، علاقهمند به استفاده از چنین لفظی برای اشاره به این جنبش بود. درحالیکه روشنگری نهضتی فکری بهحساب میآمد که با علم و منطق و پیشرفتهای نظامهای عقلانی بشری در فهم علوم تجربی و انسانی گره خورده بود، متفکرین و هنرمندان رمانتیک، تأکید فرهنگی بر خرد را محدودکننده و سرکوبگر روح آدمی میدانستند و بر مؤلفههایی چون هنر، شور، هیجان، تخیل، مضامین معنوی، مناسک و نمادها تأکید میکردند. در میان اصحاب رمانتیک، امر خاص ارزشمندتر از امر عام بود و خاصبودن فرهنگهای بومی، تنوع و تکثر زبانهای بشری، هویتهای محلی و منحصربهفرد بودن آدمیان ستایش میشد.
واژهشناسی
ابتدا صفت «رمانتیک» بود که کمکم در قرن هفدهم میلادی در بیشتر زبانهای اروپایی بر سر زبانها افتاد. این صفت که از کلمهٔ لاتینی رومانتیکوس (به لاتین: Romanticus) برگرفته شده بود به داستانهایی گفته میشد که به زبانهای عامیانهٔ اروپا (و نه به زبان لاتین) نوشته شده باشند، در شیوهٔ نوشتار نو باشند و از قوانین کلاسیک پیروی نکنند. در آن زمان که ادبیات [و هنر] بر پایهٔ عقلگرایی استوار بود اثر رمانتیک چیزی بود «عجیب و غریب، هوسباز و دروغپرداز». صد سال بعد، و ابتدا در انگلیسی و آلمانی، این واژه بار معنایی مثبت یافت و برای نشان دادن «زیبایی و دلانگیزی» یک اثر به کار رفت. کمی بعد در فرانسه به این مکتب نو که تازه داشت پا میگرفت نام رمانتیسم داده شد، برخی نیز به پیروی از استاندال از معادل ایتالیایی کلمه رمانتیسیسم استفاده کردند، اما هرگز توضیح بیشتری دربارهٔ آن ندادند. مادام دو استال اثری را رومانتیک میدانست که «به نحوی به داستانهای شهسواریوابسته باشد.» گوته آن را در برابر واژهٔ کلاسیک به کار میبرد. از منظر او رمانتیک هر چیزی بود که بیمار است و کلاسیک در برابر آن سالم است. در اروپای قرن هجدهم، رمانتیسم به گسترهای از آثار اشاره داشت که ویژگیهای گوناگونی داشتند اما در نهایت همه بیانگر حالت روحی خاص آن دوره بودند.
درباره
بحث اندیشه رمانتیک را بایستی در مقولاتی چون «قرارداد اجتماعی» و «نظریه انداموار دولت» جستجو کرد که اولی در آثار افرادی چون روسو، هابز و لاک و دومی در نظریات اندیشمندانی چون هگل مشهود است.
این مکتب زاییدهٔ تمدن صنعتی و پیشرفت طبقه متوسط در سدهٔ نوزدهم میباشد. رمانتیکها به رؤیا و اندیشه خود بیش از هر انگیزه طبیعی و غیر طبیعی اهمیت میدادند و آنچه مینوشتند جلوههایی از جهان نا شناخته اندیشه و پندار بود.
خیال پردازان قرن ۱۹ توده را آنگونه که بودند تصور نمیکردند بلکه آنگونه که میخواستند باشد تجسم میساختند؛ بنابراین رمانتیسم در برابر واقعگرایی بود.
آنها برعکس کلاسیسیستها به خرد نمیپرداختند، بلکه به فرمان احساس و اندیشه گوش میدادند.
البته رمانتیکها کاوش عقلی را یکسره بیهوده نمیدانستند، بلکه معتقد بودند که عقل فقط نمایندهٔ جزئی از استعدادهای انسان است. بنابراین اغلب آنها برای درک تمامیت عالم به نگرشهای زیباشناسانه و شهودی روی میآوردند و اعتقادشان این بود که بینش عقلی از درک هستی ناتوان است.
ژان ژاک روسو از مهمترین متفکرین رمانتیک میگوید: «در نهایت، عقل راهی را در پیش میگیرد که قلب حکم میکند».
هنرمند رمانتیک توده را دشمن میداند و چون از زندگی در اجتماع خویش گریزان است به دامان خیالها و اندیشههای خویش پناه میبرد و به دورانهای باستانی و سدههای میانه و روزگار کودکی و سرزمین آرزوها و تنهایی باز میگردد.
رمانتیسم فریاد خشم و اعتراض بر ضد بندگی انسان، کشاکشهای سرمایهداری و برگرداندن به شهرهای کارگری و بر ضد صنعتگران سرمایهدار است.
بنیان رمانتیسم با ایدهآلیسم (Idealism) نزدیکی دارد و هنرمند رمانتیک زندگی و اجتماع را زاییدهٔ اندیشه میداند و دگرگونیهای توده را (بر خلاف واقعگرایان) وابسته به دگرگونیهای اندیشه بشری میداند.
رمانتیسیسم در موسیقی
ارنست هوفمان، بتهوون، شوپن، شوبرت، فلیکس مندلسون، روبرت شومان، فرانتس لیست، برامس، هکتور برلیوز، یوهان اشتراوس، آنتوان بروکنر، ریچارد واگنر و پیتر ایلیچ چایکوفسکی از برجستهترین موسیقیدانان و آهنگسازان رمانتیک محسوب میشوند.
ادبیات
فرانسه: ویکتور هوگو (بنیانگذار)، ژان ژاک روسو، شاتوبریان، لامارتین، استاندال.
انگلستان: ویلیام وردزورث، لرد بایرون، ویلیام بلیک، ساموئل تیلور کالریج.
آلمان: گوته، شیلر.
ایتالیا: مانتسونی و لئوپاردی.
اسپانیا: سوریلیا.
روسیه: پوشکین، لرمانتوف.
از دیگر پیشوایان جنبش رمانتیک در ادبیات میتوان به الکساندر دوما (پدر)اشاره کرد.
نقاشی و مجسمهسازی
در زمینه هنرهای تجسمی،رمانتیسیسم با کنار نهادن خطوط خشک و مضمونهای باستانی کلاسیسیسم، حرکتی نو در طرح و رنگ بهوجود آورد. اوژن دولاکروا، کاسپار داوید فریدریش، تئودور ژریکو و گرو نمایندگان برجستهٔ این جنبش در نقاشی و داوید دانژه و باری در مجسمهسازی بودند.
فرانسیسکو گویا نابغه هنری عصر رومانتیسیسم در اسپانیا است. در آثار او نوعی حال و هوای شادی آور روکوکوی پسین را میبینیم. یکی از آثار او نقاشی کارلوس چهارم است که از نظر روانشناسی به طرزی شگفتی آور امروزی است. بزرگترین اثر اوپرده سوم ماه می است. این پرده اعدام گروهی مبارزانی را نشان میدهد که علیه نیروهای فرانسوی برخاسته بودند. او به شیوه مخصوص رومانتیکی این پرده را به تصویر در آورده تا حقیقتی شاعرانه را بیان کند. گویا تصویری را آفرید که به نمادی هولناک در دنیای جدید مبدل شده است.
در فرانسه انگر معتقد بود طراحی نسبت به نقاشی از اولویت برخوردار است. در پرده کنیز با برده نوعی حس عالی رنگ شناسی نمایان است. او در این اثر مجموعهای از رنگ مایههای شفاف و بافت پرمایه را به تصویر در آورده است. حالت شاعرانه کنیز، که افسون هزار و یک شب را تداعی میکند، از لحاظ منسجم ساختن تصویر، اهمیتی معادل با کمپوزیسیون ظریف و متعادل آن دارد. این موضوع نامتعارف از مشخصات جنبش رومانتیکی محسوب میشود.
اصول رمانتیسیسم
۱- اهمیت دادن به فردیت و احساس هنرمند.
۲- در این مکتب احساس به خاطر احساس و عاطفه به خاطر عاطفه اهمیت دارد.
۳- عدم تبعیت از قوانین ثابت و پیروی از امیال ذهنی.
۴- بر تر شمردن عواطف انسانی و مسائل معنوی (رمانتی سیسم در نقاشی با عبارت برتری و غلبه احساس بر عقل توصیف میشود).
۵- استفاده از هنر به عنوان وسیلهای برای تحریک احساسات.
۶- نمایش فضاهای خیال انگیز و اسرار آمیز و حالت غیر عادی آشفته و گاه جنون آمیز انسانها.
۷- نمایش هیجان طوفان و طبیعتی سر کش شیوهای پر از حرکت و رنگ را میطلبد.
۸- آزادی؛ بدین معنی که هنرمند هر بخشی از زندگی را که خواست میتواند آزادانه به تصویر بکشد.
۹-رمانتیکها با نوعی حالت عارفانه به زندگی مینگرند (کشف و شهود).
۱۰- کوشش برای فرار از واقعیت که افراط رمانتیکها در این اصل باعث پیدایش جنبش واقعگرایی شد.
تاریخچه رمانتیسم
رمانتیسم انگلیسی
در سدهٔ نوزدهم انسانگرایانی مانند شاعر و مقالهنویس انگلیسی متیو آرنولد (به انگلیسی: Matthew Arnold) (۱۸۲۲-۱۸۸۸) واژهٔ فرهنگ را برای ارجاع به آرمانهای پالایششده برای افراد بشر که به بهترین نحو در جهان اندیشیده و گفته شدهاست به کار برد. این مفهوم از فرهنگ با مفهوم آلمانی بیلدونگ (به آلمانی: Bildung) قابل مقایسهاست: «... فرهنگ جستوجوی کمال مطلق از طریق ابزارهای فهم دربارهٔ همهٔ چیزهایی است که به انسان بستگی دارد؛ بهترین چیزی که در جهان اندیشیده و گفته شدهاست".
در عمل، فرهنگ به یک آرمان ممتاز و نخبهگرایانه بازمیگشت و با فعالیتهایی مانند هنر، موسیقی کلاسیک و آشپزی اشرافی همراه بود. از آنجا که این اشکال فعالیتها با زندگی شهری عجین شده بود، فرهنگ با تمدن (City از ریشهٔ لاتین Civitas) بازشناسی میشد. منظر دیگر جنبش رومانتیک دربردارندهٔ علاقه به فولکلور یا موسیقی محلی بود که به بازشناسی فرهنگ غیرنخبگان انجامید. این تمایز اغلب به عنوان چیزی تلقی میشد که فرهنگ عالی را که عمدتاً به گروه اجتماعی حاکم مربوط است از فرهنگ پست جدا میکند. به عبارت دیگر، ایدهٔ فرهنگ که در اروپای سدهٔ هیجدهم و اوایل سدهٔ نوزدهم توسعه یافت نابرابریهایی را در جوامع اروپایی منعکس میکند.
ماتیو آرنولد فرهنگ را در مقابل آنارشی یا هرجومرج قرار میدهد. دیگر اروپاییان پیرو فیلسوفانی نظیر توماس هابز و ژان ژاک روسو فرهنگ را در مقابل وضعیت طبیعی قرار میدهند. هابز و روسو معتقدند که بومیان آمریکا که سرزمینشان به وسیله اروپاییان تسخیر شد، از سدههای ۱۶ به بعد در وضعیت طبیعی به سر میبردند؛ این تضاد در مقایسهٔ «متمدن» و «غیرمتمدن» مطرح شدهاست. براساس این اندیشه ما میتوانیم برخی کشورها و ملتها را نسبت به دیگران به عنوان متمدنتر و برخی از مردم را فرهنگیتر تلقی کنیم. این تقابل به نظریهٔ داروینیسم اجتماعی هربرت اسپنسر و نظریهٔ تحول فرهنگی لوییس هنری مورگان انجامید. همچنان که برخی منتقدین بحث کردهاند که تمایز میان فرهنگهای عالی و پست ناشی از مجادله میان نخبگان و غیرنخبگان اروپایی است، برخی دیگر از آنان استدلال میکنند که تمایز میان متمدن و غیرمتمدن چیزی جز مجادله میان قدرتهای استعماری اروپایی و مستعمراتشان نیست. دیگر منتقدین سدهٔ نوزدهم پیرو ژان ژاک روسو این تمایز را میان فرهنگ عالی و پست پذیرفتهاند اما همچنین پالایش و پیچیدگی فرهنگ عالی را در نظر گرفتهاند. آنها این تغییرات را به عنوان توسعهٔ غیرطبیعی، ابهامآفرین و انحراف از وضعیت طبیعی مردم میدانند. این منتقدین موسیقی محلی (چنانچه توسط طبقهٔ کارگر ساخته شده باشد) را بیان راستین شکل طبیعی زندگی میشناسند، در حالی که موسیقی کلاسیک در مقایسه با طبیعت و زندگی خالص، سطحی و منحط به نظر میرسد. به همین سیاق، این دیدگاه، اغلب مردم متکی به فطرت را مردمی غیراهلی تصویر میکند که به شکلی اصیل و غیرمصنوعی ساده و سالم زندگی میکنند و به وسیلهٔ سیستم سرمایهداری بهشدت طبقاتی غرب دچار انحطاط نشدهاند.
در سال ۱۸۷۰ ادوارد تایلور (۱۹۱۷-۱۸۳۲) این اندیشههای مبتنی بر فرهنگ عالی در برابر پست را برای طرح تئوری تحول مذهب به کار برد. براساس این تئوری، مذهب از شکل چندخدایی بهیکتاپرستی متحول میشود. او در ادامهٔ مطالعات خود فرهنگ را به عنوان مجموعهٔ گوناگونی از فعالیتهای مشخصکنندهٔ انواع اجتماعات انسانی بازتعریف کرد. این دیدگاه راه را برای درک مدرن از فرهنگ هموار کرد.
رومانتیسم آلمانی
فیلسوف آلمانی ایمانوئل کانت (۱۸۰۴- ۱۷۲۴) تعریفی فردگرایانه را از «روشنگری»، شبیه به مفهوم بیلدونگ ارایه داد: «روشنگری خروج انسان از نابالغی خودانگیختهاست» او بحث کرد که این نابالغی از فقدان فهم و درک ما ناشی نمیشود، بلکه از نبود شوق اندیشیدن مستقل سرچشمه میگیرد. برخلاف این جبن فکری، کانت بر: شجاعت خردمندبودن (به آلمانی: Sapere aude) اصرار داشت. در واکنش به کانت، پژوهشگران آلمانی مانند یوهان گاتفرید هردر (۱۸۰۳- ۱۷۴۴) اظهار داشتند که آفرینشگری انسان که ضرورتاً پیشبینیناپذیر و در اشکالی فوقالعاده گوناگون رخ مینماید، همانند عقلانیت بشری حائز اهمیت است. افزون بر این، هِردر شکلی جمعی از بیلدونگ را پیشنهاد کرد: «برای هردر، بیلدونگ کلیت تجربیاتی بود که یک هویت منسجم و احساس سرنوشت مشترک را برای مردم به وجود میآورد».
در ۱۷۹۵ زبانشناس و فیلسوف بزرگ، ویلهلم فون هومبولت (۱۸۳۵- ۱۷۶۷) همگان را به انسانشناسیای فرخواند که میتوانست علایق کانت و هردر را درهم آمیزد. در دوران رومانتیک پژوهشگران آلمانی بهویژه آنانی که با جنبشهای ناسیونالیستی سروکار داشتند — مانند مبارزه و ستیز ناسیوناسیتها برای خلق «آلمان» ورای شاهنشینهای گوناگون و مبارزات ملیگرایان از طریق اقلیتهای قومی علیه امپراطوری اتریش - مجارستان — عقیدهای گستردهتر از فرهنگ را به عنوان «دیدگاهی جهانی» ترویج کردند. بر مبنای این مکتب فکری هر گروه قومی یک دیدگاه جهانی مشخص دارد که با دیدگاه جهانی دیگران قابلمقایسه نیست. با وجود شمولیت بیشتر نسبت به دیدگاههای پیشین، این رهیافت فرهنگی نیز همچنان اجازه میداد میان فرهنگهای «بدوی» و «متمدنانه» تمایز قایل شویم.
در ۱۸۶۰ آدولف باختین (به آلمانی: Adolf Bastian) (۱۹۰۵- ۱۸۲۶) برای «یگانگی روحی بشریت» به استدلال میپرداخت. او ادعا میکرد که مقایسهای علمی از همهٔ جوامع انسانی آشکار خواهد کرد که دیدگاههای جهانی متمایز، دربردارندهٔ عناصر بنیادی یکسانی است. براساس نظر باختین، همهٔ جوامع انسانی در مجموعهای از «ایدههای اصلی» (به آلمانی: Elementargedanken) شریکاند؛ فرهنگهای متفاوت یا «ایدههای قومی» (به آلمانی: Volkergedanken) انطباق محلی این ایدههای بنیادیاند. این دیدگاه راه را برای درک و فهم فرهنگ مدرن هموارکرد. فرانز بواس در این سنت پرورش یافت و هنگامی که آلمان را به سوی ایالات متحده ترک کرد آن را با خود به این کشور آورد.
رمانتیسم (عاشقانه)
رمانتیسم (عاشقانه) یا احساسات عاشقانه نوعی احساس و ارتباط عاشقانه که نسبت به دیگری به طور عاطفی برقرار میشود. رمانتیک عاشقانه نوعی ارتباط عاشقانه یا به نوعی عشق بین دو نفر و وجود احساسات عاطفی و شخصی یا به نوعی شرایط عاشقانه یا شاعرانه.
عشق آزاد
عشق آزاد یک جنبش اجتماعی است که ازدواج را رد میکند، و آن را نوعی از اسارت اجتماعی و مالی می داند. هدف اولیهٔ جنبش عشق آزاد جدایی حکومت از مسایل جنسی نظیر ازدواج، کنترل تولد، و زنا بود. ادعا شده که چنین مسایلی دغدغهٔ افراد درگیر آن بودهاند و نه چیز دیگر.
بیشتر سنت عشق آزاد انشعابی از آنارشیسم است و بازتاب دهنده فلسفهٔ لیبرترینی است که خواهان آزادی از مقررات حکومتی و مداخلهٔ کلیسا در روابط شخصی است. بنا بر این مفهوم اتحادهای آزاد بزرگسالان روابطی مشروعند که همه طرفهای ثالث باید به آنها احترام باشند چه روابطی احساسی باشند چه جنسی. علاوه بر این، برخی نوشتجات عشق آزاد استدلال کرده است که هم مرد و هم زن حق لذت جنسی بدون قیود اجتماعی یا حقوقی را دارا هستند. در عصر ویکتوریایی، این اندیشهای رادیکال بود. بعدها، تم جدیدی توسعه یافت، پیوند عشق آزاد با تغییر اجتماعی رادیکال و نمودن آن چون منادی یک حساسیت ضد سرکوب، ضد اقتدارگرایانه.
هیجان (روانشناسی)
در روانشناسی هیجانها معمولاً به احساسها و واکنشهای عاطفی اشاره دارند، هر هیجان از سه مؤلفهٔ اساسی برخورد است:
مؤلفهٔ شناختی، افکار، باورها و انتظارهایی که نوع و شدت پاسخ هیجانی را تعیین میکنند. آن چه برای یک فرد فوق العاده لذت بخش است، ممکن است برای دیگری کسل کننده یا آزارنده باشد.
مؤلفهٔ فیزیولوژیکی که شامل تغییرات جسمی در بدن است. برای مثال، هنگامی که بدن از نظر هیجانی به واسطهٔ ترس یا خشم بر انگیخته میشود، ضربان قلب زیاد میشود، مردمکها گشاد میشوند و میزان تنفس افزایش مییابد. اکثر هیجانها شامل یک انگیختگی کلی و غیر اختصاصی دستگاه عصب هستند.
مؤلفهٔ رفتاری، به حالتهای مختلف ابراز هیجانها اشاره میکند. جلوههای چهرهای، حالتهای اندام و حرکتهای بیانگر، و آهنگ صدا همراه با خشم، لذت، شادی، غم، ترس و هیجانهای دیگر تغییر میکنند.
جلوهٔ چهرهای مهمترین شکل ارتباط هیجانی هستند. بررسیهایی که صورت گرفتهاند، نشان میدهند که برخی از جلوههای خاصِ چهرهای، ذاتی هستند. و بنابراین، در همه جای دنیا آنها را میشناسند.
هیجان ها متشکل از الگوهای پاسخ های فیزیولوژیکی و رفتارهای مخصوص به نوع هستند . و در واقع غالبا از نظر مردم هیجان همان احساسی است که به فرد دست میدهد . ولی هیجان یک رفتار است نه یک تجربه ی خصوصی و پدیده ای است که در بقای نوع و تولید مثل نقش دارد .
عشق افلاطونی معمولأ به رابطهای عاطفی امّا بدون روابط جنسی میان دو نفر گفته میشود. این اصطلاح به تعریف افلاطون از عشق در کتاب ضیافت اشاره دارد. این اصطلاح (Amer platonicus در زبان لاتین) نخستین بار توسط مارسیلیو فیچینو در سده پانزدهم برای توصیف احساسات و عواطف میان سقراط و شاگردانش به کار رفت.

عشق عرفانی
عشق از مسائل بنیادین عرفان و تصوف ایرانی است، چندانکه بدون در نظر گرفتن آن، عرفان و حکمت متعالیه قابل فهم نیست. البته عشق از مقولاتی است که تعریفش به ذات، نامیسر است و کنهش درغایت خفا و پوشیدگی است.
تعریف
عشق از مصدر عَشق(=چسبیدن والتصاق)است. به گیاه پیچک عَشَقه گویند زیرابر تنه درخت می پیچد وبالامی رود وآن را خشک می کند. واین تمثیل حالت عشق است که بر هر دلی عارض شود احوال طبیعی او را محو می کند.
عشق بنده به خدا، حالتی بود از لطف، که شخص در دل خویش یابد و آن حالت در عبارت نیاید، و آن حالت اورا دائم بر تعظیم حق تعالی استوار دارد و اختیار کردن رضای او و صبر ناکردن بدوری او و شادی نمودن بدو و بی قراری از دون او ویافتن اُنس بدوام ذکر او در دل باشد.
توصیف
مورخان از رشد تدریجی تصوف سخن گفته اند که باعرفان زهدی وخوفی آغاز وبتدریج به عشق ودلسپردگی تبدیل میشود وسرانجام برمعرفت وشناخت باطنی تاکید میکند. توصیف ناپذیری و رازگونه بودن عشق عرفانی از مهمترین خصیصه های بیان شده در همه متون عرفانی است. در نظر مولانا عشق همچو صورت خیال است که اگر آنرا به صد زبان وصف کنی هنوز تمام وصف آنرا نگفته ای، گاه چون خورشید گرمابخش است و گاه چون آذرخش سوزاننده.
کمال انسان در اینست که اصل خویش را بازجوید و خدای قریب را در درون خویش یافته و بدو عشق ورزد و اورا از همه چیز بیشتر دوست دارد. نشانه مومن حُب شدید (عشق) نسبت به خداست وَالَّذِینَ آمَنُوا أَشَدُّ حُبًا لِلَّهِ(البقره،۱۶۵).
انکار عشق
عارفان معتقدند که عشق موهبتی الهی است که خداوند به بسیاری از بندگانش هدیه داده است. و عجز پاره ای از بندگان در درک آنرا به عدم صیقلی آئینه روح آنها نسبت می دهند.
اهل کلام، با قبول مُباینت کلی میان خالق و مخلوق، عشق بنده به خداوند را انکار می کنند. بدان جهت متکلمان هر جا در قرآن لفظ حُب و مشتقاتش را دیده اند آنرا تاَویل به تعظیم خداوند و اطاعت از دستورها و فرمان های او کرده اند، حال آنکه عرفاً از جمله مولانا عقیده دارند که نه تنها عشق بنده به خداوند میسر است بل جز خدا کسی قابل عشق ورزی نیست. غزالی در تفسیر علما از حٌب به تعظیم و اطاعت از خداوند میگوید: « حٌب و دوستی خدا چگونه به طاعت تفسیر کرده شود؟ طاعت تبع و ثمره دوستی خداست، پس چاره نیست از آنکه دوستی متقدم باشد، آنگاه پس از آن دوست را طاعت دارد».
نویسندگان زیادی در باره عشق نوشته اند از رابعه وحلاج تا غزالی وبخصوص برادرش احمد غزالی وبعد ها عین القضات همدانی وعطار نیشابوری، اما ابن عربی و جلال الدین محمد مولوی، هرچند در دو جریان متفاوت، در صدر شرح دهندگان عشق بوده اند.
عشق در کلام بزرگان
درکلام افلاطون
افلاطون گوید:عشق، واسطه انسان ها و خدایان است و فاصله آنها را پُر می کند.
همو گوید:عشق در همه کائنات جاری است.
او می گوید: عشق پیوند دهنده همه جهان است.
در کلام مولانا
هرچه گویم عشق را شرح وبیان چون به عشق آیم خجل باشم از آن
کلام مولانا اساساً چیزی بجز عشق نیست، عشق مانند سایر اجزاء جهان حقیقتی است سیال ومواج وتوقف ودرنگ ناپذیر، و در حقیقت عنایت وهدایتی است الهی و تفسیر آن در دفتر وکتاب نگنجد.
عشق جز دولت و عنایت نیست جز گشاد دل و هدایت نیست
عشق را بوحنیفه درس نگفت شافعی را در او روایت نیست
در کلام عطار نیشابوری
از نظر عطار، عشق برتر از دو جهان و همان چیزی است که ماورای شرح و تعریف باشد:
خاصیت عشقی که برون از دوجهان است
آن است که هر چیز که گویند نه آن است
در کلام روزبهان بقلی
«عشق سیفی است که از عاشق سر حدوث برمی دارد. عشق کمالی است که از کمال حق است، چون در عاشق پیوندد، از صرف عبودیت و حدوثیت به جلال الهیت، ظاهر و باطنش ربّانی شود. ذکر موت بر ایشان روا نباشد. هر که به عشق حق زنده باشد دگر موت بر وی راه نیابد.»
در کلام بایزید بسطامی
«هرکه را محبت حق بکشد دیت او دیدار حق است، و هرکه را عشق حق او را بکشد دیت او همنشینی با حق است.» (به نقل از عوارف المعارف، سهروردی)
تا رفت دیده و دل من در هوای عشق بنمود جا به کشور بی منتهای عشق
وارسته گشت و صرفنظر کرد از دو کون اینسان شود کسی که دهد دل برای عشق
ما راست عشق و هرکه به عالم جز این بود بیگانه باشد او، نشود آشنای عشق
در کلام شاه نعمت الله ولی
تن به جان زنده است و جان از عشق در بدن روح ما روان از عشق
عشق داند که ذوق عاشق چیست باز جو ذوق عاشقان از عشق
هرچه در کاینات موجود است جُـود عشق است و باشد آن از عشق
عاشقان عشق را به جان جویند عاقلان اند غافلان از عشق
نعمت الله که میر مستان است می دهد بنده را نشان از عشق
در کلام ابوسعید ابوالخیر
دوبیتی منسوب به ابوسعید ابوالخیر:
از شبنم عشق خاک آدم گِل شد صد فتنه و شور در جهان حاصل شد
صد نشتر عشق بر رگ روح زدند یک قطره از آن چکید و نامش دل شد
در کلام جواد نوربخش (نورعلیشاه)
تصوف گام برداشتن به سوی حق است با پای عشق و محبت.
عشق نتیجه ی محبت حق است و محبت صفت حق، اما در حقیقت محبت صفت ارادت حق است که از صفات ذات می باشد ... چون به اخص تعلّق گیرد آن را نعمت گویند ...
ماییم در سراچه هستی گدای عشق خدمتگزار عالم و آدم برای عشق
از پا فتاده ایم مگر حق مدد کند تا طی کنیم راه وصالش به پای عشق
در مردم زمانه صفایی ندیده ایم خو کرده ایم از دل و جان با صفای عشق
با پای بی نشانی و با حال بی خودی شاید رسیم در حرم کبریای عشق
در کشتی امید به گرداب حیرتیم ما را مگر نجات دهد ناخدای عشق
از ما مپرس مسئله کفر و دین دگر کفر است در طریقت ما ماسوای عشق
از ملک عقلِ خیره بشدّت دلم گرفت ای بخت همّتی که پرم در هوای عشق
در خانه من و تو بجز دردسر نبود باید پناه برد به دولتسرای عشق
ای نوربخش گوش سر خویش را ببند تا بشنوی به گوش دل خود ندای عشق
عشق صوفی
جواد نوربخش: «صوفی در پیشگاه حق به تسلیم و رضا می ایستد که: من راضی به رضای توام و بدون آنکه هیچ گونه توقعّی داشته باشم از روی محبت به تو عشق می ورزم و در اندیشه پاداشی نیستم. برهمین اساس است که عشق صوفیان نسبت به خدا بدون انتظار و چشم داشت و برکنار از ترس و وحشت است که صوفی خواست و تمنّایی ندارد و قهر و جفای او را همان اندازه می پسندد که وفایش را، معدودی از صوفیان در طریق عشق و دوستی به مرحله ای رسیده اند که در معشوق (حق) فنا شده اند و مولانا در حقشان فرموده است:
جمله معشوق است و عاشق پرده ای زنده معشوق است و عاشق مرده ای
عشق در نزد غربی ها و مقایسه آن با نظر صوفیه
جواد نوربخش: « عشق در ذهن غربیان معمولاً به عنوان کششی تلقی می شود که موجب محبت انسان به همنوعان او می گردد و در نوع عالی آن باعث جلب افراد انسان به سوی حقیقت می باشد. از نظر غربی ها عاشق باید بیاموزد که چگونه دوست داشته باشد. اما این نحوه ی تلقّی برای صوفیه بسیار ابتدایی است. عشق برای صوفی از جمله عواطف نیست، بلکه جذبه ای است الهی. در تصوف وقتی صحبت از عشق الهی به میان می آید منظور کششی است که از جانب حق متوجه صوفی می شود و صوفی را به حق می کشاند. بنابراین تآکید نه بر کوشش عاشق بلکه بر کشش حق است. به همین دلیل صوفیه گفته اند که: عشق آمدنی است و مانند سیلی است خروشان، و صوفی منتظر است تا این سیل در رسد و او را با خود ببرد. به قول مولوی:
عاشقان در سیل تند افتادهاند برقضای عشق دل بنهاده اند
عقل و عشق
جواد نوربخش: راه تصوّف پا بر سر هستی زدن و از خودی و خودبینی رستن است. عقل جزوی (عقل فلاسفه وعلمای ظاهر) این راه را نمیپذیرد زیرا نگهبان «من» خویش و خود دوستی اش مذهب و کیش است. تنها به فتوای عشق می توان ماسوی الله را فراموش کرد و با شاهد ازل دست در آغوش شد. عقل و عشق هریک نوائی سازند و سازی می نوازند: ... عقل گوید: همه چیز برای تو - عشق گوید تو و همه چیز برای او. عشق گوید: در راه معشوق جان فدا کن - عقل گوید: این کار خطرناکی است، ترک ماجرا کن. ..
... عقل وسیله شناخت دریا از طریق قطره است، عشق قطره را دریا ساختن است. عقل مبنای خودنمایی و ناز است، عشق مایه جانبازی و نیاز است. خلاصه آنکه: عقل وزیر امین «من» است و عشق سپهسالار «روح». لشکر عقل نفس و صفات نفس و بافته های خلق است در حالیکه لشکر عشق صفات روح و یافته های حق است. ...
رمانتیسم
رُمانتیسم (به فرانسوی: Romantisme) یا رمانتیسیسم (به انگلیسی: Romanticism) عصری از تاریخ فرهنگ در غرب اروپا است، که بیشتر در آثار هنرهای تجسمی، ادبیات و موسیقی نمایان شد.
رمانتیسم جنبههای احساسی و ملموس را دوباره به هنر غرب وارد کرد. هنرمندان رمانتیک آزاد از چهارچوبهای تصویرگریهای سنتی، به تحقق بخشیدن ایدههای شخصی خود پرداختند.
رمانتیسیسم را همانطور که از نامش پیداست، باید نوعی واکنش احساسی در برابر خردمحوری بهشمار آورد. تمایلی به برجسته کردن خویشتن انسانی، گرایش به سوی خیال و رویا، به سوی گذشته تاریخی و به سوی سرزمینهای ناشناخته. از دید انسان رمانتیک، جهان به دو دسته خردگرا (به قول نووالیس: جهان اعداد و اشکال) و به دسته احساسات و یا بهطور دقیقتر، والاترینها و زیباییها تقسیم میشود.
رمانتیسم در اصل، جنبشی هنری بود که در اواخر قرن هجدهم و نوزدهم در ادبیات و سپس هنرهای تجسمی، ابتدا در انگلستان و سپس آلمان، فرانسه و سراسر اروپا رشد کرد. رمانتیسم تا حدودی بر ضد جامعه اشرافی و دوران روشنگری (به طور بهتر عقلانی) بود. گفته میشود که ایدئولوژی انقلاب فرانسه و نتیجههای آن این طرز فکر را تحت تأثیر خود قرار داد.
رمانتیسم را جنبشی ضد روشنگری میدانند. برلین، بهخصوص، علاقهمند به استفاده از چنین لفظی برای اشاره به این جنبش بود. درحالیکه روشنگری نهضتی فکری بهحساب میآمد که با علم و منطق و پیشرفتهای نظامهای عقلانی بشری در فهم علوم تجربی و انسانی گره خورده بود، متفکرین و هنرمندان رمانتیک، تأکید فرهنگی بر خرد را محدودکننده و سرکوبگر روح آدمی میدانستند و بر مؤلفههایی چون هنر، شور، هیجان، تخیل، مضامین معنوی، مناسک و نمادها تأکید میکردند. در میان اصحاب رمانتیک، امر خاص ارزشمندتر از امر عام بود و خاصبودن فرهنگهای بومی، تنوع و تکثر زبانهای بشری، هویتهای محلی و منحصربهفرد بودن آدمیان ستایش میشد.
واژهشناسی
ابتدا صفت «رمانتیک» بود که کمکم در قرن هفدهم میلادی در بیشتر زبانهای اروپایی بر سر زبانها افتاد. این صفت که از کلمهٔ لاتینی رومانتیکوس (به لاتین: Romanticus) برگرفته شده بود به داستانهایی گفته میشد که به زبانهای عامیانهٔ اروپا (و نه به زبان لاتین) نوشته شده باشند، در شیوهٔ نوشتار نو باشند و از قوانین کلاسیک پیروی نکنند. در آن زمان که ادبیات [و هنر] بر پایهٔ عقلگرایی استوار بود اثر رمانتیک چیزی بود «عجیب و غریب، هوسباز و دروغپرداز». صد سال بعد، و ابتدا در انگلیسی و آلمانی، این واژه بار معنایی مثبت یافت و برای نشان دادن «زیبایی و دلانگیزی» یک اثر به کار رفت. کمی بعد در فرانسه به این مکتب نو که تازه داشت پا میگرفت نام رمانتیسم داده شد، برخی نیز به پیروی از استاندال از معادل ایتالیایی کلمه رمانتیسیسم استفاده کردند، اما هرگز توضیح بیشتری دربارهٔ آن ندادند. مادام دو استال اثری را رومانتیک میدانست که «به نحوی به داستانهای شهسواریوابسته باشد.» گوته آن را در برابر واژهٔ کلاسیک به کار میبرد. از منظر او رمانتیک هر چیزی بود که بیمار است و کلاسیک در برابر آن سالم است. در اروپای قرن هجدهم، رمانتیسم به گسترهای از آثار اشاره داشت که ویژگیهای گوناگونی داشتند اما در نهایت همه بیانگر حالت روحی خاص آن دوره بودند.
درباره
بحث اندیشه رمانتیک را بایستی در مقولاتی چون «قرارداد اجتماعی» و «نظریه انداموار دولت» جستجو کرد که اولی در آثار افرادی چون روسو، هابز و لاک و دومی در نظریات اندیشمندانی چون هگل مشهود است.
این مکتب زاییدهٔ تمدن صنعتی و پیشرفت طبقه متوسط در سدهٔ نوزدهم میباشد. رمانتیکها به رؤیا و اندیشه خود بیش از هر انگیزه طبیعی و غیر طبیعی اهمیت میدادند و آنچه مینوشتند جلوههایی از جهان نا شناخته اندیشه و پندار بود.
خیال پردازان قرن ۱۹ توده را آنگونه که بودند تصور نمیکردند بلکه آنگونه که میخواستند باشد تجسم میساختند؛ بنابراین رمانتیسم در برابر واقعگرایی بود.
آنها برعکس کلاسیسیستها به خرد نمیپرداختند، بلکه به فرمان احساس و اندیشه گوش میدادند.
البته رمانتیکها کاوش عقلی را یکسره بیهوده نمیدانستند، بلکه معتقد بودند که عقل فقط نمایندهٔ جزئی از استعدادهای انسان است. بنابراین اغلب آنها برای درک تمامیت عالم به نگرشهای زیباشناسانه و شهودی روی میآوردند و اعتقادشان این بود که بینش عقلی از درک هستی ناتوان است.
ژان ژاک روسو از مهمترین متفکرین رمانتیک میگوید: «در نهایت، عقل راهی را در پیش میگیرد که قلب حکم میکند».
هنرمند رمانتیک توده را دشمن میداند و چون از زندگی در اجتماع خویش گریزان است به دامان خیالها و اندیشههای خویش پناه میبرد و به دورانهای باستانی و سدههای میانه و روزگار کودکی و سرزمین آرزوها و تنهایی باز میگردد.
رمانتیسم فریاد خشم و اعتراض بر ضد بندگی انسان، کشاکشهای سرمایهداری و برگرداندن به شهرهای کارگری و بر ضد صنعتگران سرمایهدار است.
بنیان رمانتیسم با ایدهآلیسم (Idealism) نزدیکی دارد و هنرمند رمانتیک زندگی و اجتماع را زاییدهٔ اندیشه میداند و دگرگونیهای توده را (بر خلاف واقعگرایان) وابسته به دگرگونیهای اندیشه بشری میداند.
رمانتیسیسم در موسیقی
ارنست هوفمان، بتهوون، شوپن، شوبرت، فلیکس مندلسون، روبرت شومان، فرانتس لیست، برامس، هکتور برلیوز، یوهان اشتراوس، آنتوان بروکنر، ریچارد واگنر و پیتر ایلیچ چایکوفسکی از برجستهترین موسیقیدانان و آهنگسازان رمانتیک محسوب میشوند.
ادبیات
فرانسه: ویکتور هوگو (بنیانگذار)، ژان ژاک روسو، شاتوبریان، لامارتین، استاندال.
انگلستان: ویلیام وردزورث، لرد بایرون، ویلیام بلیک، ساموئل تیلور کالریج.
آلمان: گوته، شیلر.
ایتالیا: مانتسونی و لئوپاردی.
اسپانیا: سوریلیا.
روسیه: پوشکین، لرمانتوف.
از دیگر پیشوایان جنبش رمانتیک در ادبیات میتوان به الکساندر دوما (پدر)اشاره کرد.
نقاشی و مجسمهسازی
در زمینه هنرهای تجسمی،رمانتیسیسم با کنار نهادن خطوط خشک و مضمونهای باستانی کلاسیسیسم، حرکتی نو در طرح و رنگ بهوجود آورد. اوژن دولاکروا، کاسپار داوید فریدریش، تئودور ژریکو و گرو نمایندگان برجستهٔ این جنبش در نقاشی و داوید دانژه و باری در مجسمهسازی بودند.
فرانسیسکو گویا نابغه هنری عصر رومانتیسیسم در اسپانیا است. در آثار او نوعی حال و هوای شادی آور روکوکوی پسین را میبینیم. یکی از آثار او نقاشی کارلوس چهارم است که از نظر روانشناسی به طرزی شگفتی آور امروزی است. بزرگترین اثر اوپرده سوم ماه می است. این پرده اعدام گروهی مبارزانی را نشان میدهد که علیه نیروهای فرانسوی برخاسته بودند. او به شیوه مخصوص رومانتیکی این پرده را به تصویر در آورده تا حقیقتی شاعرانه را بیان کند. گویا تصویری را آفرید که به نمادی هولناک در دنیای جدید مبدل شده است.
در فرانسه انگر معتقد بود طراحی نسبت به نقاشی از اولویت برخوردار است. در پرده کنیز با برده نوعی حس عالی رنگ شناسی نمایان است. او در این اثر مجموعهای از رنگ مایههای شفاف و بافت پرمایه را به تصویر در آورده است. حالت شاعرانه کنیز، که افسون هزار و یک شب را تداعی میکند، از لحاظ منسجم ساختن تصویر، اهمیتی معادل با کمپوزیسیون ظریف و متعادل آن دارد. این موضوع نامتعارف از مشخصات جنبش رومانتیکی محسوب میشود.
اصول رمانتیسیسم
۱- اهمیت دادن به فردیت و احساس هنرمند.
۲- در این مکتب احساس به خاطر احساس و عاطفه به خاطر عاطفه اهمیت دارد.
۳- عدم تبعیت از قوانین ثابت و پیروی از امیال ذهنی.
۴- بر تر شمردن عواطف انسانی و مسائل معنوی (رمانتی سیسم در نقاشی با عبارت برتری و غلبه احساس بر عقل توصیف میشود).
۵- استفاده از هنر به عنوان وسیلهای برای تحریک احساسات.
۶- نمایش فضاهای خیال انگیز و اسرار آمیز و حالت غیر عادی آشفته و گاه جنون آمیز انسانها.
۷- نمایش هیجان طوفان و طبیعتی سر کش شیوهای پر از حرکت و رنگ را میطلبد.
۸- آزادی؛ بدین معنی که هنرمند هر بخشی از زندگی را که خواست میتواند آزادانه به تصویر بکشد.
۹-رمانتیکها با نوعی حالت عارفانه به زندگی مینگرند (کشف و شهود).
۱۰- کوشش برای فرار از واقعیت که افراط رمانتیکها در این اصل باعث پیدایش جنبش واقعگرایی شد.
تاریخچه رمانتیسم
رمانتیسم انگلیسی
در سدهٔ نوزدهم انسانگرایانی مانند شاعر و مقالهنویس انگلیسی متیو آرنولد (به انگلیسی: Matthew Arnold) (۱۸۲۲-۱۸۸۸) واژهٔ فرهنگ را برای ارجاع به آرمانهای پالایششده برای افراد بشر که به بهترین نحو در جهان اندیشیده و گفته شدهاست به کار برد. این مفهوم از فرهنگ با مفهوم آلمانی بیلدونگ (به آلمانی: Bildung) قابل مقایسهاست: «... فرهنگ جستوجوی کمال مطلق از طریق ابزارهای فهم دربارهٔ همهٔ چیزهایی است که به انسان بستگی دارد؛ بهترین چیزی که در جهان اندیشیده و گفته شدهاست".
در عمل، فرهنگ به یک آرمان ممتاز و نخبهگرایانه بازمیگشت و با فعالیتهایی مانند هنر، موسیقی کلاسیک و آشپزی اشرافی همراه بود. از آنجا که این اشکال فعالیتها با زندگی شهری عجین شده بود، فرهنگ با تمدن (City از ریشهٔ لاتین Civitas) بازشناسی میشد. منظر دیگر جنبش رومانتیک دربردارندهٔ علاقه به فولکلور یا موسیقی محلی بود که به بازشناسی فرهنگ غیرنخبگان انجامید. این تمایز اغلب به عنوان چیزی تلقی میشد که فرهنگ عالی را که عمدتاً به گروه اجتماعی حاکم مربوط است از فرهنگ پست جدا میکند. به عبارت دیگر، ایدهٔ فرهنگ که در اروپای سدهٔ هیجدهم و اوایل سدهٔ نوزدهم توسعه یافت نابرابریهایی را در جوامع اروپایی منعکس میکند.
ماتیو آرنولد فرهنگ را در مقابل آنارشی یا هرجومرج قرار میدهد. دیگر اروپاییان پیرو فیلسوفانی نظیر توماس هابز و ژان ژاک روسو فرهنگ را در مقابل وضعیت طبیعی قرار میدهند. هابز و روسو معتقدند که بومیان آمریکا که سرزمینشان به وسیله اروپاییان تسخیر شد، از سدههای ۱۶ به بعد در وضعیت طبیعی به سر میبردند؛ این تضاد در مقایسهٔ «متمدن» و «غیرمتمدن» مطرح شدهاست. براساس این اندیشه ما میتوانیم برخی کشورها و ملتها را نسبت به دیگران به عنوان متمدنتر و برخی از مردم را فرهنگیتر تلقی کنیم. این تقابل به نظریهٔ داروینیسم اجتماعی هربرت اسپنسر و نظریهٔ تحول فرهنگی لوییس هنری مورگان انجامید. همچنان که برخی منتقدین بحث کردهاند که تمایز میان فرهنگهای عالی و پست ناشی از مجادله میان نخبگان و غیرنخبگان اروپایی است، برخی دیگر از آنان استدلال میکنند که تمایز میان متمدن و غیرمتمدن چیزی جز مجادله میان قدرتهای استعماری اروپایی و مستعمراتشان نیست. دیگر منتقدین سدهٔ نوزدهم پیرو ژان ژاک روسو این تمایز را میان فرهنگ عالی و پست پذیرفتهاند اما همچنین پالایش و پیچیدگی فرهنگ عالی را در نظر گرفتهاند. آنها این تغییرات را به عنوان توسعهٔ غیرطبیعی، ابهامآفرین و انحراف از وضعیت طبیعی مردم میدانند. این منتقدین موسیقی محلی (چنانچه توسط طبقهٔ کارگر ساخته شده باشد) را بیان راستین شکل طبیعی زندگی میشناسند، در حالی که موسیقی کلاسیک در مقایسه با طبیعت و زندگی خالص، سطحی و منحط به نظر میرسد. به همین سیاق، این دیدگاه، اغلب مردم متکی به فطرت را مردمی غیراهلی تصویر میکند که به شکلی اصیل و غیرمصنوعی ساده و سالم زندگی میکنند و به وسیلهٔ سیستم سرمایهداری بهشدت طبقاتی غرب دچار انحطاط نشدهاند.
در سال ۱۸۷۰ ادوارد تایلور (۱۹۱۷-۱۸۳۲) این اندیشههای مبتنی بر فرهنگ عالی در برابر پست را برای طرح تئوری تحول مذهب به کار برد. براساس این تئوری، مذهب از شکل چندخدایی بهیکتاپرستی متحول میشود. او در ادامهٔ مطالعات خود فرهنگ را به عنوان مجموعهٔ گوناگونی از فعالیتهای مشخصکنندهٔ انواع اجتماعات انسانی بازتعریف کرد. این دیدگاه راه را برای درک مدرن از فرهنگ هموار کرد.
رومانتیسم آلمانی
فیلسوف آلمانی ایمانوئل کانت (۱۸۰۴- ۱۷۲۴) تعریفی فردگرایانه را از «روشنگری»، شبیه به مفهوم بیلدونگ ارایه داد: «روشنگری خروج انسان از نابالغی خودانگیختهاست» او بحث کرد که این نابالغی از فقدان فهم و درک ما ناشی نمیشود، بلکه از نبود شوق اندیشیدن مستقل سرچشمه میگیرد. برخلاف این جبن فکری، کانت بر: شجاعت خردمندبودن (به آلمانی: Sapere aude) اصرار داشت. در واکنش به کانت، پژوهشگران آلمانی مانند یوهان گاتفرید هردر (۱۸۰۳- ۱۷۴۴) اظهار داشتند که آفرینشگری انسان که ضرورتاً پیشبینیناپذیر و در اشکالی فوقالعاده گوناگون رخ مینماید، همانند عقلانیت بشری حائز اهمیت است. افزون بر این، هِردر شکلی جمعی از بیلدونگ را پیشنهاد کرد: «برای هردر، بیلدونگ کلیت تجربیاتی بود که یک هویت منسجم و احساس سرنوشت مشترک را برای مردم به وجود میآورد».
در ۱۷۹۵ زبانشناس و فیلسوف بزرگ، ویلهلم فون هومبولت (۱۸۳۵- ۱۷۶۷) همگان را به انسانشناسیای فرخواند که میتوانست علایق کانت و هردر را درهم آمیزد. در دوران رومانتیک پژوهشگران آلمانی بهویژه آنانی که با جنبشهای ناسیونالیستی سروکار داشتند — مانند مبارزه و ستیز ناسیوناسیتها برای خلق «آلمان» ورای شاهنشینهای گوناگون و مبارزات ملیگرایان از طریق اقلیتهای قومی علیه امپراطوری اتریش - مجارستان — عقیدهای گستردهتر از فرهنگ را به عنوان «دیدگاهی جهانی» ترویج کردند. بر مبنای این مکتب فکری هر گروه قومی یک دیدگاه جهانی مشخص دارد که با دیدگاه جهانی دیگران قابلمقایسه نیست. با وجود شمولیت بیشتر نسبت به دیدگاههای پیشین، این رهیافت فرهنگی نیز همچنان اجازه میداد میان فرهنگهای «بدوی» و «متمدنانه» تمایز قایل شویم.
در ۱۸۶۰ آدولف باختین (به آلمانی: Adolf Bastian) (۱۹۰۵- ۱۸۲۶) برای «یگانگی روحی بشریت» به استدلال میپرداخت. او ادعا میکرد که مقایسهای علمی از همهٔ جوامع انسانی آشکار خواهد کرد که دیدگاههای جهانی متمایز، دربردارندهٔ عناصر بنیادی یکسانی است. براساس نظر باختین، همهٔ جوامع انسانی در مجموعهای از «ایدههای اصلی» (به آلمانی: Elementargedanken) شریکاند؛ فرهنگهای متفاوت یا «ایدههای قومی» (به آلمانی: Volkergedanken) انطباق محلی این ایدههای بنیادیاند. این دیدگاه راه را برای درک و فهم فرهنگ مدرن هموارکرد. فرانز بواس در این سنت پرورش یافت و هنگامی که آلمان را به سوی ایالات متحده ترک کرد آن را با خود به این کشور آورد.
رمانتیسم (عاشقانه)
رمانتیسم (عاشقانه) یا احساسات عاشقانه نوعی احساس و ارتباط عاشقانه که نسبت به دیگری به طور عاطفی برقرار میشود. رمانتیک عاشقانه نوعی ارتباط عاشقانه یا به نوعی عشق بین دو نفر و وجود احساسات عاطفی و شخصی یا به نوعی شرایط عاشقانه یا شاعرانه.
عشق آزاد
عشق آزاد یک جنبش اجتماعی است که ازدواج را رد میکند، و آن را نوعی از اسارت اجتماعی و مالی می داند. هدف اولیهٔ جنبش عشق آزاد جدایی حکومت از مسایل جنسی نظیر ازدواج، کنترل تولد، و زنا بود. ادعا شده که چنین مسایلی دغدغهٔ افراد درگیر آن بودهاند و نه چیز دیگر.
بیشتر سنت عشق آزاد انشعابی از آنارشیسم است و بازتاب دهنده فلسفهٔ لیبرترینی است که خواهان آزادی از مقررات حکومتی و مداخلهٔ کلیسا در روابط شخصی است. بنا بر این مفهوم اتحادهای آزاد بزرگسالان روابطی مشروعند که همه طرفهای ثالث باید به آنها احترام باشند چه روابطی احساسی باشند چه جنسی. علاوه بر این، برخی نوشتجات عشق آزاد استدلال کرده است که هم مرد و هم زن حق لذت جنسی بدون قیود اجتماعی یا حقوقی را دارا هستند. در عصر ویکتوریایی، این اندیشهای رادیکال بود. بعدها، تم جدیدی توسعه یافت، پیوند عشق آزاد با تغییر اجتماعی رادیکال و نمودن آن چون منادی یک حساسیت ضد سرکوب، ضد اقتدارگرایانه.
هیجان (روانشناسی)
در روانشناسی هیجانها معمولاً به احساسها و واکنشهای عاطفی اشاره دارند، هر هیجان از سه مؤلفهٔ اساسی برخورد است:
مؤلفهٔ شناختی، افکار، باورها و انتظارهایی که نوع و شدت پاسخ هیجانی را تعیین میکنند. آن چه برای یک فرد فوق العاده لذت بخش است، ممکن است برای دیگری کسل کننده یا آزارنده باشد.
مؤلفهٔ فیزیولوژیکی که شامل تغییرات جسمی در بدن است. برای مثال، هنگامی که بدن از نظر هیجانی به واسطهٔ ترس یا خشم بر انگیخته میشود، ضربان قلب زیاد میشود، مردمکها گشاد میشوند و میزان تنفس افزایش مییابد. اکثر هیجانها شامل یک انگیختگی کلی و غیر اختصاصی دستگاه عصب هستند.
مؤلفهٔ رفتاری، به حالتهای مختلف ابراز هیجانها اشاره میکند. جلوههای چهرهای، حالتهای اندام و حرکتهای بیانگر، و آهنگ صدا همراه با خشم، لذت، شادی، غم، ترس و هیجانهای دیگر تغییر میکنند.
جلوهٔ چهرهای مهمترین شکل ارتباط هیجانی هستند. بررسیهایی که صورت گرفتهاند، نشان میدهند که برخی از جلوههای خاصِ چهرهای، ذاتی هستند. و بنابراین، در همه جای دنیا آنها را میشناسند.
هیجان ها متشکل از الگوهای پاسخ های فیزیولوژیکی و رفتارهای مخصوص به نوع هستند . و در واقع غالبا از نظر مردم هیجان همان احساسی است که به فرد دست میدهد . ولی هیجان یک رفتار است نه یک تجربه ی خصوصی و پدیده ای است که در بقای نوع و تولید مثل نقش دارد .
آب
آب تنها مادهای است که کمبود یا فقدان آن تهدید جدی برای سلامتی است. بخصوص در فعالیتهای ورزشی فقدان آب و یا کمبود آب سبب خستگی زودرس ورزشکار میشود. نقش آب برای فعالیت قلب و عروق، متابولیسم مواد مغذی، سیستم تنظیمی حرارت بدن و همچنین دفع مواد زاید حاصل از متابولیسم سلولی است.

از طرف دیگر انتقال آب از داخل به خارج از سلول و بالعکس متضمن جابجایی یونهای سدیم، پتاسیم، کلرومنیزم است. هر چند که عرق یک ترکیب هیپوتونیک (رقیق) است و غلظت سدیم، پتاسیم و کلر در عرق کمتر از خون است، ولیکن در فعالیتهای طولانی مدت تعریق زیاد سبب افزایش غلظت خون و در نتیجه خستگی و عدم توان ورزشی میشود. مصرف نوشیدنیها و ترکیب آن در فعالیتهای ورزشی به عواملی مثل حرارت محیط، رطوبت محیط، خصوصیات مورفولوژیک و بیوشیمیایی فرد و شدت و مدت ورزش بستگی دارد.
بطورکلی توصیه میشود قبل از مسابقات ورزشی حدود ۵۰۰-۴۰۰ سی سی از نوشیدنیهای مختلف که حاوی گلوکز است، استفاده شود و گاهی اوقات کمی الکترولیت به این نوشیدنیها اضافه شود.
مواد معدنی
در حین فعالیتهای ورزشی نیاز به مصرف بسیاری از مواد معدنی در ورزشکاران افزایش مییابد. به عنوان مثال نیاز به کلسیم در ورزشکاران زیادتر میشود زیرا کلسیم در افزایش دانسیته استخوانی، از بین رفتن استرسهای ناشی از ورزش و افزایش توان ورزشی نقش بسزایی ایفاد میکند. نیاز به منیزیم افزایش مییابد زیرا منیزیم در متابولیسم مواد مغذی و تولید انرژی شرکت میکند. نیاز به فسفر افزایش مییابد بدلیل اینکه فسفر در تنظیم انرژی بصورت ATP، تعادل اسید و باز و در نتیجه افزایش توان ورزشی مؤثر است.
نیاز به «روی» افزایش مییابد زیرا روی جزء ساختمانی بسیاری از آنزیمهایی است که در متابولیسم مواد مغذی شرکت میکنند و همچنین به همراه مس و آهن در سنتز هموگلوبین و خونسازی شرکت میکند. نیاز به مصرف مس به دلیل نقشی که در بالا بردن درصد جذب آهن، سنتزمیلین و فسفر لیپیدها، استحکام بافت پیوندی و همین طور آزادسازی انرژی از مواد مغذی دارد افزایش مییابد. و بالاخره نیاز به آهن بدلیل نقشی که آهن در انتقال اکسیژن به صورت هموگلوبین و میوگلوبین و خونسازی دارد بیشتر میشود. بنابراین مواد معدنی در تأمین سلامت ورزشکاران از جایگاه ویژهای برخوردار هستند.
ویتامینها
مصرف ویتامینها باید در ورزشکاران جهت افزایش توان ورزشی و کاهش خستگی ناشی از ورزش افزایش یابد. این گروه از مواد مغذی هرچند نقش انرژیزایی ندارند و لیکن به صورت کوآنزیم در متابولیسم مواد مغذی شرکت میکنند. به عنوان مثال ویتامینهای B2،B1،B3 همگی برای انرژیزایی نقش مهمی دارند. مصرف ویتامین B6 باید در بدن سازان بیشتر شود چون این ویتامین نقش مهمی در سنتز پروتیینها بر عهده دارد. کمبود ویتامین B۱۲ و اسید فولیک در ورزشکاران گیاهخوار که برای چند سال این رژیم را داشتهاند شایع است و مصرف مکمل برای این گروه توصیه میشود.
در فعالیتهای ورزشی نیاز به ویتامینهای E، A و C نیز بدلیل نقش آنتی اکسیدانی که دارند افزایش مییابد، زیرا در نتیجه ورزش فرایند اکسیداتیو (ورزشهایی که در آن اکسیژن زیادی مصرف میشود) در عضله افزایش مییابد و منجر به افزایش تولید پراکسیدهای چربی و رادیکالهای آزاد میگردد. نتایج مطالعاتی که روی ورزشکاران صورت گرفته نشان میدهد که مصرف این سه ویتامین برای مدت ۳ تا ۴ هفته از طریق برنامه غذایی سبب کاهش میزان آنزیمهای کراتین فسفوکیناز (CRK) و لاکتات دهیدروژناز (LDH) میگردد که کاهش این دو آنزیم سبب افزایش توان ورزشی میشود.
فعالان
به مرور زمان شرکتهای مختلف در سطح کشور به منظور همسانسازی سطح استادیومها و اماکن ورزشی با استانداردهای بینالمللی شروع به فعالیت نمودند. شرکت سپید گستر الوند نیز در طی سالهای گذشته بسیاری از اماکان ورزشی را تجهیز نموده است. از جمله استادیوم مسجد سلیمان که با بهترین کیفیت و متناسب با استانداردهای روز دنیا راهاندازی شده است.
هنگامی که آپارتاید رویه سیاسی آفریقای جنوبی بود بسیاری از افراد ورزشکار بخاطر خواست وجدان خود در رقابتهای ورزشی در آنجا حاضر نمیشدند. بعضی این رویه را مشارکت موثری در فروپاشی و اضمحلال آپارتاید در آن منطقه میدانند و بعضی فکر میکنند که این کار عمر آن رویه را طولانی کرده و تاثیرهای بدی بجا گذاشتهاست.
در تاریخ ایرلند ورزشهای ایرلندی محلی به ناسیونالیسم فرهنگی مربوط شدهاند. تا نیمه قرن بیستم میلادی یک شخص میتوانست از شرکت در بازی فوتبال ایرلندی، هاکی یا ورزشهای دیگری که توسط انجمن ورزشکاران ایرلندی قبول شده بودند به دلیل شرکت در فوتبال یا بازی دیگرحمایت شده از طرف بریتانیای کبیر از بازی در تیمهای محلی محروم شود. تا زمان اخیر GAA به محروم سازی در بازی فوتبال و]]اتحادیه راچبی [[در بازیهای محلی ایرلندی ادامه میداد. این محروم سازی هنوز اعمال میشود، اما برای بازی فوتبال و راچبی که در پارک کروک بازی میشود تا زمانی که جاده لانسداو تعمیر میشود، اجازه داده شدهاست. تا زمان اخیر تحت قانون ۲۱ از GAA اعضای نیروهای امنیتی انگلستان و اعضای اعضای خانواده سلطنتی انگلستان از بازی در تیمهای ایرلندی محروم بودند اما، توافق نامه روز جمعه خوب در سال ۱۹۹۸ به واقعه این محروم سازی پایان داد.
ناسیونالیسم اغلب شواهدی عمومی برای ایجاد خشوند در ورزشها یا در گزارش افرادی است که در تیمهای ملی رقابت میکنند یا نکته پردازان و حضاری که میتوانند یک مشاهده پارتیزانی نشان دهند میباشد. این گرایشها بر خلاف اصول بنیادی خود ورزشها است که آن را بخاطر خودش و لذت بردن از شرکت در آن جالب میداند، است.
ورزشها وابستگیها و ارتباطات بسیاری با هنر دارند. اسکیت روی یخ و تای چی، برای مثال ورزشهایی هستند که با نمایشهای هنری در اساس خود نزدیک میباشند. : تماشای این فعالیتها با تجربه تماشای رقص باله نزدیک و یکسان است. بطور مشابه، فعالیتهای دیگری هستند که وجوه ورزشی و هنری در عمل و اجرای خود شامل میباشند، مانند عملیات هنری، ژیمناستیک هنری، بدن سازی، پارکور، یوگا، بوسابول، پرش با اسبو غیره. شاید بهترین مثال گاوبازی است که در اسپانیا در صفحات هنری روزنامهها گزارش میشود.
این حقیقت که هنر خیلی به ورزشها نزدیک است بطوریکه در بعضی وضعیتها محتملا با طبیعت ورزشها ارتباط دارند. تعریف «ورزش» که در بالا ذکر شده این عقیده را توسعه داده که یک فعالیت که اجرا و عمل میشود فقط برای منظورهای عمومی و معمولی نمیباشد، برای مثال، اجرای آنها برای احراز موقعیتها نیست، اما اجرای آنها بخاطر خودشان و به روشی که بهتر میتوانند اجرا شوند، میباشد.
این مورد خیلی مشابه به مشاهده عمومی و همگانی از ارزشهای تجلیل هنری است که به عنوان بعضی چیزهای گفته شده در بالا با ارزشهای عملکردی جدی از استفاده معمولی ازموارد نتیجه میشود. بنابراین یک تجلیل از ارزشهای هنری یک اتومبیل خوش شانس است که فقط مسیر Aتا B را طی نمیکند بلکه ما را از استفاده از آن شاد و خوشحال وآماده میکند و روحیه شاد و شادابی میبخشد.
به همان طریق یک قابلیت ورزشی مانند پرش فقط ما را برای استفاده از روشهای مناسب برای پرش و اجتناب از موانع یا گذشتن از روی رودخانهها خوشحال و راضی نمیکند.. آن ما را بخاطر توانایی، مهارت و سبکی که نشان داده میشود خوشحال و شاد میکند.
هنر و ورزش احتمالا در زمان یونان باستان هنگامی که ژیمناستیک و سالیستنیک با تجلیل و تحسین از خدایان و تقدیر از زیبایی و هنر بدنسازی، شجاعان و کوههای آرت که توسط شرکت کنندگان نمایش داده میشدند، بطور واضحی ارتباط داده شدهاند. واژه مدرن «هنر» به عنوان مهارت به این مورد آرت در یونان باستان مربوط میشود. نزدیکی هنر وورزش در این زمانها در طبیعت بازیهای المپیک نشان داده شدهاست، همانطور که ما دیدهایم، جشنهایی از فعالیتهای ورزشی و هنری، شعر خوانی، مجسمه سازی و آرشیتکت میباشند.
فناوری
فناوری نقش مهمی در ورزشها دارد که به سلامت یک ورزشکار، تکنیکهای یک ورزشکار یا ویژگیهای تجهیزاتی که از آنها استفاده میکند، مربوط میشود.
تجهیزات— چون ورزشها بطور رقابتی رشد یافتهاند، احتیاج برای تجهیزات بهتر افزایش یافتهاست. کلوبهای گلف، راکتهای بیس بال، توپهای فوتبال، اسکیتهای هاکی، و تجهیزات دیگر بطور قابل ملاحظهای با اعمال فناوری جدید عوض شدهاند.
بهداشت و سلامتی— از چگونگی تغذیه تا معالجه زخمیها، که به اطلاعات در مورد بدن انسان در آن زمانها بستگی داشته، یک حالت و خصوصیات ورزشکار بالقوه افزایش یافتهاست. حالا ورزشکارها قادر هستند که تا سنین بالاتری بازی کنند، بسرعت زخمهای خود را مداوا کنند، و بیشتر و بهتر از ورزشکاران نسلهای قبلی آموز دستورالعملها— فناوری پیشرفته فرصتهای جدیدی برای تحقیق در مورد ورزشها بوجود آوردهاست. حالا امکان آنالیز جنبههای ورزشها که قبلاً خارج از درک وفهم بودند، امکان پذیر است. با امکان ضبط حرکات برای ثبت حرکات ورزشکار، یا استفاده از یک کامپیوتر پیشرفته برای نمایش سناریوی مدل فیزیکی، بطور فزایندهای توانایی ورزشکاران را در مورد درک آنچه که آنها انجام میدهند و چگونه میتوانند این اعمال خود را بهبود بخشند فراهم شدهاست.
اثرات ورزش در روح آدمی:
پیشگیری از افسردگی و بالا بردن روحیهٔ عمومی فرد
در میانهٔ انجام فعالیت بدنی، تولید یک مادهٔ شیمیایی از بدن به نام «سروتونین» بیشتر میشود. کاهش سرتونین در بدن با افسردگی مرتبط است و داروهای ضد افسردگی نیز در جهت افزایش این ماده در بدن عمل میکنند. بنابراین در میان افرادی که به طور مرتب ورزش میکنند، به ندرت میتوان شخص افسردهای یافت.
از طرفی با ورزش کردن، تولید «اندورفین» و «اپی نفرین» و «سیتوکینها» نیز افزایش مییابد و این مواد به طور طبیعی باعث بالا بردن سطح هوشیاری و روحیهٔ عمومی فرد شده و احساس انرژی و شادابی بیشتری برای انجام کارهای روزمرهٔ زندگی به شخص ورزشکار اعطا میکنند.
تأثیر ورزش در زندگی خانوادگی و اجتماعی و در شغل افراد:
مسلماً یک شخص ورزشکار با تنبلی و کسالت بیگانه است و علاوه بر داشتن اندامی متناسب از روحیهٔ بالا و شادابی نیز برخوردار است و این موفقیت، ارتباطات وی را در زندگی روزمره، چه در خانواده و چه در اجتماع یا محیط کار تضمین میکند.
کارفرمایان در بکار گیری افراد، این معیارهای مهم را در نظر خواهند گرفت. بنابراین یک شخص سالم و تندرست، از موقعیت و پیشرفت شغلی بهتری نسبت به افراد چاق و کم تحرک برخوردار خواهد بود.
۳- پیشگیری از ابتلا به آلودگیهای اجتماعی
یک فرد سالم و ورزشکار، ناخودآگاه از سیگار دوری میکند، چون در مییابد با ورزش به اکسیژن بیشتری نیاز دارد، ولی سیگار یا مواد مخدر به وضوح انرژی وی را کم و او را ضعیف تر میکند. بنابراین خود به خود برای پیشرفت در امور ورزشی خویش و برای انجام تمرینات، از این مواد دوری میجوید.
از سوی دیگر، در یک محیط ورزشی سالم کمتر میتوان از این گونه افراد و آلودگیها اثری یافت و احتمال ابتلای چنین افرادی به آلودگیهای اجتماعی بسیار پایین است و به دلیل روحیهٔ ورزشی از بسیاری ناهنجاریهای دیگر اجتماعی، که با خلق و خوی ورزشکاری همخوانی ندارد، پرهیز میکنند.
۴- تقویت عملکرد ذهن در یادگیری و هماهنگی
تعریف ورزش تنها در افزایش فعالیت جسمانی خلاصه نمیشود. بسیاری از ورزشهای امروزی نظیر پینگ پنگ، اسکیت، اسکی، بسکتبال، شنا و... حرفهای هستند و نیاز به یادگیری و حتی مربی مجرب دارند و کار فکری زیادی را نیز میطلبند. بنابراین ورزشهای امروزی تنها یک فعالیت جسمی ساده نیستند، بلکه تواناییهای پیچیدهٔ مغز را در کارهای گوناگون از جمله هماهنگی، چالاکی، درست عمل کردن و درست تصمیم گرفتن بهبود میبخشد. به گونهای که در یک شخص غیر ورزشکار این تواناییهای مغز، خاموش میماند و کم کم ذهن تنبل و سست میشود درنتیجه این گونه افراد، بیشتر ترجیح میدهند در گوشهای بنشینند و در فکر فرو روند!
به طور کلی میتوان گفت ورزش در کلیهٔ اجزای جسم و ذهن بدن و در کلیهٔ مراحل زندگی انسان تأثیر غیرقابل انکار و به سزایی دارد.
آب تنها مادهای است که کمبود یا فقدان آن تهدید جدی برای سلامتی است. بخصوص در فعالیتهای ورزشی فقدان آب و یا کمبود آب سبب خستگی زودرس ورزشکار میشود. نقش آب برای فعالیت قلب و عروق، متابولیسم مواد مغذی، سیستم تنظیمی حرارت بدن و همچنین دفع مواد زاید حاصل از متابولیسم سلولی است.

از طرف دیگر انتقال آب از داخل به خارج از سلول و بالعکس متضمن جابجایی یونهای سدیم، پتاسیم، کلرومنیزم است. هر چند که عرق یک ترکیب هیپوتونیک (رقیق) است و غلظت سدیم، پتاسیم و کلر در عرق کمتر از خون است، ولیکن در فعالیتهای طولانی مدت تعریق زیاد سبب افزایش غلظت خون و در نتیجه خستگی و عدم توان ورزشی میشود. مصرف نوشیدنیها و ترکیب آن در فعالیتهای ورزشی به عواملی مثل حرارت محیط، رطوبت محیط، خصوصیات مورفولوژیک و بیوشیمیایی فرد و شدت و مدت ورزش بستگی دارد.
بطورکلی توصیه میشود قبل از مسابقات ورزشی حدود ۵۰۰-۴۰۰ سی سی از نوشیدنیهای مختلف که حاوی گلوکز است، استفاده شود و گاهی اوقات کمی الکترولیت به این نوشیدنیها اضافه شود.
مواد معدنی
در حین فعالیتهای ورزشی نیاز به مصرف بسیاری از مواد معدنی در ورزشکاران افزایش مییابد. به عنوان مثال نیاز به کلسیم در ورزشکاران زیادتر میشود زیرا کلسیم در افزایش دانسیته استخوانی، از بین رفتن استرسهای ناشی از ورزش و افزایش توان ورزشی نقش بسزایی ایفاد میکند. نیاز به منیزیم افزایش مییابد زیرا منیزیم در متابولیسم مواد مغذی و تولید انرژی شرکت میکند. نیاز به فسفر افزایش مییابد بدلیل اینکه فسفر در تنظیم انرژی بصورت ATP، تعادل اسید و باز و در نتیجه افزایش توان ورزشی مؤثر است.
نیاز به «روی» افزایش مییابد زیرا روی جزء ساختمانی بسیاری از آنزیمهایی است که در متابولیسم مواد مغذی شرکت میکنند و همچنین به همراه مس و آهن در سنتز هموگلوبین و خونسازی شرکت میکند. نیاز به مصرف مس به دلیل نقشی که در بالا بردن درصد جذب آهن، سنتزمیلین و فسفر لیپیدها، استحکام بافت پیوندی و همین طور آزادسازی انرژی از مواد مغذی دارد افزایش مییابد. و بالاخره نیاز به آهن بدلیل نقشی که آهن در انتقال اکسیژن به صورت هموگلوبین و میوگلوبین و خونسازی دارد بیشتر میشود. بنابراین مواد معدنی در تأمین سلامت ورزشکاران از جایگاه ویژهای برخوردار هستند.
ویتامینها
مصرف ویتامینها باید در ورزشکاران جهت افزایش توان ورزشی و کاهش خستگی ناشی از ورزش افزایش یابد. این گروه از مواد مغذی هرچند نقش انرژیزایی ندارند و لیکن به صورت کوآنزیم در متابولیسم مواد مغذی شرکت میکنند. به عنوان مثال ویتامینهای B2،B1،B3 همگی برای انرژیزایی نقش مهمی دارند. مصرف ویتامین B6 باید در بدن سازان بیشتر شود چون این ویتامین نقش مهمی در سنتز پروتیینها بر عهده دارد. کمبود ویتامین B۱۲ و اسید فولیک در ورزشکاران گیاهخوار که برای چند سال این رژیم را داشتهاند شایع است و مصرف مکمل برای این گروه توصیه میشود.
در فعالیتهای ورزشی نیاز به ویتامینهای E، A و C نیز بدلیل نقش آنتی اکسیدانی که دارند افزایش مییابد، زیرا در نتیجه ورزش فرایند اکسیداتیو (ورزشهایی که در آن اکسیژن زیادی مصرف میشود) در عضله افزایش مییابد و منجر به افزایش تولید پراکسیدهای چربی و رادیکالهای آزاد میگردد. نتایج مطالعاتی که روی ورزشکاران صورت گرفته نشان میدهد که مصرف این سه ویتامین برای مدت ۳ تا ۴ هفته از طریق برنامه غذایی سبب کاهش میزان آنزیمهای کراتین فسفوکیناز (CRK) و لاکتات دهیدروژناز (LDH) میگردد که کاهش این دو آنزیم سبب افزایش توان ورزشی میشود.
فعالان
به مرور زمان شرکتهای مختلف در سطح کشور به منظور همسانسازی سطح استادیومها و اماکن ورزشی با استانداردهای بینالمللی شروع به فعالیت نمودند. شرکت سپید گستر الوند نیز در طی سالهای گذشته بسیاری از اماکان ورزشی را تجهیز نموده است. از جمله استادیوم مسجد سلیمان که با بهترین کیفیت و متناسب با استانداردهای روز دنیا راهاندازی شده است.
هنگامی که آپارتاید رویه سیاسی آفریقای جنوبی بود بسیاری از افراد ورزشکار بخاطر خواست وجدان خود در رقابتهای ورزشی در آنجا حاضر نمیشدند. بعضی این رویه را مشارکت موثری در فروپاشی و اضمحلال آپارتاید در آن منطقه میدانند و بعضی فکر میکنند که این کار عمر آن رویه را طولانی کرده و تاثیرهای بدی بجا گذاشتهاست.
در تاریخ ایرلند ورزشهای ایرلندی محلی به ناسیونالیسم فرهنگی مربوط شدهاند. تا نیمه قرن بیستم میلادی یک شخص میتوانست از شرکت در بازی فوتبال ایرلندی، هاکی یا ورزشهای دیگری که توسط انجمن ورزشکاران ایرلندی قبول شده بودند به دلیل شرکت در فوتبال یا بازی دیگرحمایت شده از طرف بریتانیای کبیر از بازی در تیمهای محلی محروم شود. تا زمان اخیر GAA به محروم سازی در بازی فوتبال و]]اتحادیه راچبی [[در بازیهای محلی ایرلندی ادامه میداد. این محروم سازی هنوز اعمال میشود، اما برای بازی فوتبال و راچبی که در پارک کروک بازی میشود تا زمانی که جاده لانسداو تعمیر میشود، اجازه داده شدهاست. تا زمان اخیر تحت قانون ۲۱ از GAA اعضای نیروهای امنیتی انگلستان و اعضای اعضای خانواده سلطنتی انگلستان از بازی در تیمهای ایرلندی محروم بودند اما، توافق نامه روز جمعه خوب در سال ۱۹۹۸ به واقعه این محروم سازی پایان داد.
ناسیونالیسم اغلب شواهدی عمومی برای ایجاد خشوند در ورزشها یا در گزارش افرادی است که در تیمهای ملی رقابت میکنند یا نکته پردازان و حضاری که میتوانند یک مشاهده پارتیزانی نشان دهند میباشد. این گرایشها بر خلاف اصول بنیادی خود ورزشها است که آن را بخاطر خودش و لذت بردن از شرکت در آن جالب میداند، است.
ورزشها وابستگیها و ارتباطات بسیاری با هنر دارند. اسکیت روی یخ و تای چی، برای مثال ورزشهایی هستند که با نمایشهای هنری در اساس خود نزدیک میباشند. : تماشای این فعالیتها با تجربه تماشای رقص باله نزدیک و یکسان است. بطور مشابه، فعالیتهای دیگری هستند که وجوه ورزشی و هنری در عمل و اجرای خود شامل میباشند، مانند عملیات هنری، ژیمناستیک هنری، بدن سازی، پارکور، یوگا، بوسابول، پرش با اسبو غیره. شاید بهترین مثال گاوبازی است که در اسپانیا در صفحات هنری روزنامهها گزارش میشود.
این حقیقت که هنر خیلی به ورزشها نزدیک است بطوریکه در بعضی وضعیتها محتملا با طبیعت ورزشها ارتباط دارند. تعریف «ورزش» که در بالا ذکر شده این عقیده را توسعه داده که یک فعالیت که اجرا و عمل میشود فقط برای منظورهای عمومی و معمولی نمیباشد، برای مثال، اجرای آنها برای احراز موقعیتها نیست، اما اجرای آنها بخاطر خودشان و به روشی که بهتر میتوانند اجرا شوند، میباشد.
این مورد خیلی مشابه به مشاهده عمومی و همگانی از ارزشهای تجلیل هنری است که به عنوان بعضی چیزهای گفته شده در بالا با ارزشهای عملکردی جدی از استفاده معمولی ازموارد نتیجه میشود. بنابراین یک تجلیل از ارزشهای هنری یک اتومبیل خوش شانس است که فقط مسیر Aتا B را طی نمیکند بلکه ما را از استفاده از آن شاد و خوشحال وآماده میکند و روحیه شاد و شادابی میبخشد.
به همان طریق یک قابلیت ورزشی مانند پرش فقط ما را برای استفاده از روشهای مناسب برای پرش و اجتناب از موانع یا گذشتن از روی رودخانهها خوشحال و راضی نمیکند.. آن ما را بخاطر توانایی، مهارت و سبکی که نشان داده میشود خوشحال و شاد میکند.
هنر و ورزش احتمالا در زمان یونان باستان هنگامی که ژیمناستیک و سالیستنیک با تجلیل و تحسین از خدایان و تقدیر از زیبایی و هنر بدنسازی، شجاعان و کوههای آرت که توسط شرکت کنندگان نمایش داده میشدند، بطور واضحی ارتباط داده شدهاند. واژه مدرن «هنر» به عنوان مهارت به این مورد آرت در یونان باستان مربوط میشود. نزدیکی هنر وورزش در این زمانها در طبیعت بازیهای المپیک نشان داده شدهاست، همانطور که ما دیدهایم، جشنهایی از فعالیتهای ورزشی و هنری، شعر خوانی، مجسمه سازی و آرشیتکت میباشند.
فناوری
فناوری نقش مهمی در ورزشها دارد که به سلامت یک ورزشکار، تکنیکهای یک ورزشکار یا ویژگیهای تجهیزاتی که از آنها استفاده میکند، مربوط میشود.
تجهیزات— چون ورزشها بطور رقابتی رشد یافتهاند، احتیاج برای تجهیزات بهتر افزایش یافتهاست. کلوبهای گلف، راکتهای بیس بال، توپهای فوتبال، اسکیتهای هاکی، و تجهیزات دیگر بطور قابل ملاحظهای با اعمال فناوری جدید عوض شدهاند.
بهداشت و سلامتی— از چگونگی تغذیه تا معالجه زخمیها، که به اطلاعات در مورد بدن انسان در آن زمانها بستگی داشته، یک حالت و خصوصیات ورزشکار بالقوه افزایش یافتهاست. حالا ورزشکارها قادر هستند که تا سنین بالاتری بازی کنند، بسرعت زخمهای خود را مداوا کنند، و بیشتر و بهتر از ورزشکاران نسلهای قبلی آموز دستورالعملها— فناوری پیشرفته فرصتهای جدیدی برای تحقیق در مورد ورزشها بوجود آوردهاست. حالا امکان آنالیز جنبههای ورزشها که قبلاً خارج از درک وفهم بودند، امکان پذیر است. با امکان ضبط حرکات برای ثبت حرکات ورزشکار، یا استفاده از یک کامپیوتر پیشرفته برای نمایش سناریوی مدل فیزیکی، بطور فزایندهای توانایی ورزشکاران را در مورد درک آنچه که آنها انجام میدهند و چگونه میتوانند این اعمال خود را بهبود بخشند فراهم شدهاست.
اثرات ورزش در روح آدمی:
پیشگیری از افسردگی و بالا بردن روحیهٔ عمومی فرد
در میانهٔ انجام فعالیت بدنی، تولید یک مادهٔ شیمیایی از بدن به نام «سروتونین» بیشتر میشود. کاهش سرتونین در بدن با افسردگی مرتبط است و داروهای ضد افسردگی نیز در جهت افزایش این ماده در بدن عمل میکنند. بنابراین در میان افرادی که به طور مرتب ورزش میکنند، به ندرت میتوان شخص افسردهای یافت.
از طرفی با ورزش کردن، تولید «اندورفین» و «اپی نفرین» و «سیتوکینها» نیز افزایش مییابد و این مواد به طور طبیعی باعث بالا بردن سطح هوشیاری و روحیهٔ عمومی فرد شده و احساس انرژی و شادابی بیشتری برای انجام کارهای روزمرهٔ زندگی به شخص ورزشکار اعطا میکنند.
تأثیر ورزش در زندگی خانوادگی و اجتماعی و در شغل افراد:
مسلماً یک شخص ورزشکار با تنبلی و کسالت بیگانه است و علاوه بر داشتن اندامی متناسب از روحیهٔ بالا و شادابی نیز برخوردار است و این موفقیت، ارتباطات وی را در زندگی روزمره، چه در خانواده و چه در اجتماع یا محیط کار تضمین میکند.
کارفرمایان در بکار گیری افراد، این معیارهای مهم را در نظر خواهند گرفت. بنابراین یک شخص سالم و تندرست، از موقعیت و پیشرفت شغلی بهتری نسبت به افراد چاق و کم تحرک برخوردار خواهد بود.
۳- پیشگیری از ابتلا به آلودگیهای اجتماعی
یک فرد سالم و ورزشکار، ناخودآگاه از سیگار دوری میکند، چون در مییابد با ورزش به اکسیژن بیشتری نیاز دارد، ولی سیگار یا مواد مخدر به وضوح انرژی وی را کم و او را ضعیف تر میکند. بنابراین خود به خود برای پیشرفت در امور ورزشی خویش و برای انجام تمرینات، از این مواد دوری میجوید.
از سوی دیگر، در یک محیط ورزشی سالم کمتر میتوان از این گونه افراد و آلودگیها اثری یافت و احتمال ابتلای چنین افرادی به آلودگیهای اجتماعی بسیار پایین است و به دلیل روحیهٔ ورزشی از بسیاری ناهنجاریهای دیگر اجتماعی، که با خلق و خوی ورزشکاری همخوانی ندارد، پرهیز میکنند.
۴- تقویت عملکرد ذهن در یادگیری و هماهنگی
تعریف ورزش تنها در افزایش فعالیت جسمانی خلاصه نمیشود. بسیاری از ورزشهای امروزی نظیر پینگ پنگ، اسکیت، اسکی، بسکتبال، شنا و... حرفهای هستند و نیاز به یادگیری و حتی مربی مجرب دارند و کار فکری زیادی را نیز میطلبند. بنابراین ورزشهای امروزی تنها یک فعالیت جسمی ساده نیستند، بلکه تواناییهای پیچیدهٔ مغز را در کارهای گوناگون از جمله هماهنگی، چالاکی، درست عمل کردن و درست تصمیم گرفتن بهبود میبخشد. به گونهای که در یک شخص غیر ورزشکار این تواناییهای مغز، خاموش میماند و کم کم ذهن تنبل و سست میشود درنتیجه این گونه افراد، بیشتر ترجیح میدهند در گوشهای بنشینند و در فکر فرو روند!
به طور کلی میتوان گفت ورزش در کلیهٔ اجزای جسم و ذهن بدن و در کلیهٔ مراحل زندگی انسان تأثیر غیرقابل انکار و به سزایی دارد.