عقیده
عقیده
عقیده قضاوت، دیدگاه یا بیانیه ای در موردِ مسائل معمول در نظر گرفته میشود و نتیجهٔ احساسات یا تفسیر حقایق است. آنچه واقعیت را از عقیده متمایز میکند اینست که حقایق قابل اثبات هستند، یعنی حقیقت بطور عینی ثابت شده و رخ داده است.

برای نمونه: در مقابلِ عقیدهٔ "آمریکا در جنگ ویتنام درگیر شد" میتواند عقیدهٔ "آمریکا حق داشت در جنگ ویتنام درگیر شود" قرار داشته باشد. عقیده ممکن است توسطِ حقایق پشتیبانی شود، که در آن صورت به یک استدلال(یا نشانوند) تبدیل میشود، اگر چه مردم ممکن است از همان مجموعه حقایق، نظراتِ دیگری ترسیم کنند. دیدگاهها بندرت بدونِ استدلالهای تازه دچار تفییر میشوند.
برهان (منطق)
برهان، نوعی استدلال است که صورت آن از شکلهای معتبر قیاس خصوصاً شکل یکم و مادهٔ آن هم باید از قضیههایی تشکیل شود که درستیشان قطعی باشد.
انواع برهان
برهان لمّی
اگر در برهان از علت به معلول پی برده شود به آن لمّی میگویند. مثلاً یک پزشک در یک روستا به پشه مالاریا بر میخورد و در مییابد که بیماری اهالی آن روستا از پشه مالاریا است.
برهان انّی
اگر از معلول به علت پی برده شود به آن برهان انّی میگویند. مثلاً یک پزشک از سرفههای خشک بیمارش پی میبرد که او بیماری او سل است. برهان شبیه ان یا شبیه لم برهانی است که در آن از احدالمتلازمیتن به دیگری پی میبرند مانند برهان صدیقین
نظریه توجیه
نظریه توجیه بخشی از معرفت شناسی است که برای درک توجیه گزارهها و اعتقادات تلاش میکند. معرفت شناسان به ویژگیهای مختلف معرفتی باور، که شامل ایدههای توجیه، حکم، عقلانیت، و احتمال میباشند، علاقهمند هستند. از این چهار اصطلاح، اصطلاحی که به طور گسترده در اوایل قرن ۲۱ مورد استفاده قرار گرفت و در مورد آن بحثهای زیادی انجام شد، "حکم" است.
در واقع، توجیه همان دلیلی است که فردی بر اساس آن باور خود را استوار میکند. اگر فرد «الف» ادعایی نماید و فرد «ب» آن را مورد شک و تردید قرار دهد، حرکت بعدی فرد «الف» به طور معمول ارائه یک «توجیه» خواهد بود.
تجربه گرایی، تصدیق معتبر و قیاس منطقی، اغلب با مقوله توجیه درگیر هستند.
نظریههای دانش مبتنی بر توجیه را میتوان به دو دسته تقسیم کرد:
خردگریزی (به انگلیسی: Irrationalism)
خردگرایی جامع (به انگلیسی: Panrationalism)
تصمیمگیری
تصمیمگیری به فرایندهای ذهنی (شناختی) گفته میشود که به انتخاب یک اقدام در میان اقدامات جایگزین میانجامند. تصمیم گیری در دو نوع تجویزی و نوصیفی تعریف می گردد.
سوگیری
سوگیری (به انگلیسی: bias) تمایل به طرفداری از یک نظریه یا قضیه است بدون بررسی ِ درستی یا نادرستی آن. سوگیری غالباً بهطور ناآگاهانه در داوری شخص اثر میگذارد.
سوگیری غالبا به سوءتفاهم و تعارض میانجامد.
یک روش جلوگیری از سوگیری این است که زاویه دید بازیگر و مشاهدهگر تغییر داده شود. در این ترفند با قرار گرفتن در جایگاه فرد دیگر و ایفای نقش او همدلی افزایش مییابد.
روش دیگر که در عرصه جهانی انجام میشود برنامههای مبادله فرهنگی است که شهروندان یک کشور برای مدتی در کشوری دیگر زندگی میکنند.
چنین روشهایی هم اطلاعات و هم دیدگاههای افراد را دستخوش دگرگونیهای عمیقی میکند
نقد
نقد را «سره از ناسره جدا کردن» و «شناختن محاسن و معایب» گفتهاند. در اصطلاح، نقد به مفهوم داوری و قضاوت دوجانبه در مورد یک گزارهاست. این واژه در لغت به معنای «بهینِ چیزی را گزیدن» آمدهاست. انتقاد اگر چه معادل این واژه نیست و تفاوتهایی مفهومی با آن دارد، اما همواره همراه این واژه بودهاست.
نقد یعنی پیدا کردن خوبی ها از میان بدی ها .نقد به یک اثر کمک میکند که ان اثر اعتبار یابد.اگر از یک کار یا یک مقاله ویا... انتقاد شود باعث می شود که نقاط بد ان کار اصلاح قرار گیرد.نقد در هر زمینه اصول و قواعد خاص خود را دارد .کسی که اثری را نقد میکند منتقد نام دارد.منتقدان باید ریزبین دقیق وبا سرعت باشند. در نقد یک فیلم عواملی چون صدا تصویر نور بازیگران و... اهمیت دارند. فیلم های پر طرف دار بیشتر مورد نقد قرار میگیرند . منتقدانی که در روز نامه ها کار می کنند تمامی اخبار را مورد برسی قرار می دهند و به این نقد، نقد ژورنالیستی میگویند.اما در بیرون کانی منتقد هستند که تخصصی در زمینه های هنری داشته باشند. نقد های مثبت ومنفی: نقد مثبت یک اثر باعث پیدا شدن طرف دارانی برای یک اثر است ولی نقد منفی باعث می شود که طرفداران به بحث ومجادله با منتقد یا منتقدان بپردازند... امروزه نقد در تمامی عرصه ها علمی فرهنگی سیاسی و...وجود داردواین نقد باعث پیشرفت اثر یا شخص می شود .البته در نقد باید به دیگران و نظر انها احترام بگذاریم . نقد باید با رعایت اصول اخلاقی وبا دیدی کار شناسانه انجام شود.
انتقاد
انتقاد نزدیک مفهوم نقد است اما بیشتر به «قضاوت منفی اما عینی» در رابطه با گزارهای گفته میشود. با این حال نقشی مثبت برای این امر قائل شدهاند. در اصطلاح رایج و برای رساندن کارکردهای مختلف آن، بعضاً این واژه به همراه واژههایی چون«مخرب» و «سازنده» به کار میرود.
نقدگرایی
نقدگرایی فلسفه بر مبنای نقد است که به نقدگرایی سازنده و نقدگرایی مخرب تقسیم بندی میشود.
نقدگرایی در روانشناسی وارد شده است.
کانت و نیچه از فیلسوفان نقدگرا هستند.
انواع نقد
نقد انواع مختلفی دارد. این انواع الزاماً مرزهای روشنی ندارند و خیلی از اوقات همپوشانی دارند.
نقد منفی
نقد منفی یعنی اعلام اعتراض به چیزی، فقط با این هدف که نشان دهیم، آنچیز اشتباه، نادرست، غلط، بیمعنا، مورد اعتراض یا بدنام است. این نوع نقد عموما غیرقابل قبول بودن چیزی را بیان میکند. همچنین نقد منفی اغلب ، معادل با «حملهی شخصی» تفسیر میشود. ممکن است هدف نقد منفی حملهی شخصی نباشد، ولی اینگونه تفسیر یا دیده شود. نقد منفی ممکن است باعث شود، افراد مورد نقد احساس مورد هجوم قرار گرفتن یا توهین شدن داشته باشند، در نتیجه نقد را جدی نگیرند یا نسبت به آن عکسالعمل بدی نشان دهند. که اغلب بیشتر به این مربوط است که چه مقدار نقد منفی وجود دارد و چقدر نقد یکهو منتقل شده است. افراد میتوانند مقداری نقد منفی را تحمل کنند، اما ممکن است نتوانند، مقدار زیادی نقد منفی را تحمل کنند، حداقل همهاش را نمیتوانند یکجا تحمل کنند.
مشکل نقد منفی اغلب این است که به افراد میگوید چه کاری را نمیتوانند یا نباید انجام دهند یا به چه چیزی نباید باور داشته باشند، به جای اینکه به آنها بگوید، چه کاری را میتوانند، یا بهتر است انجام دهند(اینکه چه امکانات و گزینههایی در دسترس هستند). در نتیجه این نوع نقد میتوانند، به جای توانمندسازی افراد، آنها را ناتوان کند. آنها ممکن است به نقد منفی اینگونه پاسخ دهند: «اینها همه خوب است ولی من نمیتوان بر این اساس کاری انجام دهم.» یا ممکن است بگویند: «خوب که که چی؟» به اینحال گاهی ممکن است نقد منفی خیلی لازم باشد، مثلا برای جلوگیری از یکسری کنش که برای افراد، آسیبزا باشد. و یا شرایطی که در آن اگر افراد از ابراز نقد منفی بترسند، مشکلات موجود خیلی بدتر شوند.
وجه مثبت نقد منفی این است که میتواند محدودیتهای یک دیدگاه(کنش یا موقعیت) را برای ما روشن کند تا واقعگراتر باشیم. گاهی لازم است به بعضی شرایط «نه» بگوییم(و روشن کنیم، چرا «نه»، «نه» است).
در دنیای امروزی، نقد منفی، برچسب «منفی بودن» (یا منفیبافی) میخورد، و افرادی که نقد منفی میکنند، ممکن است مورد سوء استفاده قرار بگیرند. به همین دلیل، اینروزها بیشتر افراد به جای ابراز نقد منفی، ترجیح میدهند ساکت بمانند، یا به مسائل اطراف توجهی نشان ندهند، و یا از صحنه غایب شوند.
نقد سازنده
نقد سازنده میخواهد نشان دهد که میتوان مقصود یا هدف یک کار را با یک رویکرد جایگزین بهتر برآورده کرد. در این حالت، نقد کردن الزاما به معنای «اشتباه شمردن» نیست و هدف یک کار مورد احترام است، بلکه اعلام میشود که همان هدف را میتوان از یک راه دیگر، به شکلی بهتر به دست آورد. نقدهای سازنده عموما به شکل پیشنهادهایی برای بهبود هستند، مثل اینکه چطور میتوان کارها را طوری انجام داد که بهتر و بیشتر مورد قبول باشد. این نوع نقد توجه را به این سمت جلب میکنند که «چطور یک مشکل مشخص را میتوان حل کرد»، یا اینکه «چطور میتوان آن را بهتر حل کرد».
نقد منفی و نقد سازنده، هردو استفادههای خاص خودشان را دارند، ولی معمولا، برای یک نقد خوب، تلفیق این دو لازم است. همچنین گفته میشود که وقتی ایرادی در کاری پیدا میکنید، بهتر است که پیشنهادی برای بهتر شدن آن ارایه دهید. و عموما هر قاعدهای برای رفتار از «بکن»ها و «نکن»ها تشکیل شده است. «کردن»ِ کاری، معمولا به معنای «نکردن»ِ کاری دیگر است، و «نکردن»ِ کاری معادل «کردن»ِ کاری دیگر است. در نتیجه یک انتخاب آگاهانه بین «کردنِ این کار یا یک کار دیگر» وجود دارد که انجام هردو امکان پذیر نیست. بنابراین برای جهتدادن رفتار، افراد نیاز دارند بدانند که چه چیزی مورد قبول است و چه چیزی مورد قبول نیست. اگر نقد تنها یک وجه آن را در نظر بگیرد و دیگری را فراموش کند، ممکن است اطلاعات ناقصی را منتقل کند، که واقعا به درد جهت دادن رفتار یا راهنمایی نمیخورد. یکی از دلایل اساسی اینکه کار درستی نادیده گرفته میشود، یا مورد اهانت یا خرابکاری قرار میگیرد این است که جنبههای مثبت و منفی آن روشن نشده است.
نقد مخرب
هدف نقد مخرب نابود کردن طرف دیگر است (مثل: «تو باید خفه شی و کاری که بهت میگن رو بکنی»). نقد مخرب تلاش میکند، که دیدگاه مقابل را بیاعتبار و بیارزش نشان دهد. در بعضی شرایط، نقد مخرب کاملا غیرقابل توجیه است و از جنس اذیت و آزار یا تهدید به حساب میآید، بهخصوص اگر شامل «حملهی شخصی» باشد. خودِ نقد مخرب عموما مورد نقد قرار میگیرد، چون به جای تاثیر مثبت تاثیر تخریبی دارد.(البته اگر هیچ دلیلی برای مخرب بودنِ نقد ارائه نشود، این میتواند صرفا یک اتهام یا بهانه باشد.)
در زمینههای سیاسی یا نظامی، گاهی ممکن است نقد مخرب لازم بنماید، مانند شرایط حفظ منابع یا حفظ جان افراد در میان یک گروه). یک ایده به تنهایی نمیتواند خطرناک باشد، ولی یک ایده که در شرایط خاصی بیان شده باشد، میتواند خطرساز شود، بنابراین ممکن است افرادی احساس کنند، که باید آن ایده را با نقدی بیرحمانه، خلع سلاح کرد.
اصطلاح «نقد مخرب» را همچنین در شرابطی به کار میبرند که سطح نقد، حوزه و یا شدت آن طوری باشد که تنها باعث خرابکاری شود . در این شرایط افراد فکر میکنند، نقد اینقدر بزرگ است یا مقدارش آنقدر زیاد است، که فقط خرابی به بار میآورد. برای مثال، یک مناظره یا مجادله ممکن است تا حدی از کنترل خارج شود که هرکسی در حال جنگیدن با دیگران باشد و هیچکس با دیگری موافق نباشد. در این حالت نقد به حد افراط رسیده است(با خاک یکسان کردن). صحبتی که برای مشخص کردن جنبههای ناهمساز یک موقعیت (یا چند ایده) شروع شده بود، تبدیل به آشوبی میشود که دیگر هیچکس نمیتواند هیچ توافقی (یا وجه اشتراکی)با هیچ فرد دیگری داشته باشد.
نقد هنری
نقد هنری نقدی است که به بحث و ارزیابی در آثار هنر بصری میپردازد.
منتقدان هنر معمولاً آثار هنری را از جنبههای زیباییشناسی یا تئوری زیبایی مورد نقد و بررسی قرار میدهند. یکی از اهداف نقد هنری دستیابی به مبنای عقلانی برای درک هنر است.
انواع جنبشهای هنری منجر به تقسیم نقد هنری به رویکردهای مختلفی گردیده، که هر کدام با استفاده از معیارهای مختلف خودشان به قضاوت بر روی آثار هنری میپردازند. رایجترین این تقسیمبندیها در حوزهٔ نقد، تقسیم آن به نقد و ارزیابی تاریخی (شکلی از تاریخ هنر) و نقد معاصر از کار توسط هنرمندان زندهاست.
با وجود پیشداوریای که میگوید نقد هنری فعالیت بسیار کمخطرتری نسبت به تولید آثار هنری است، با گذشت زمان نظرات در باب هنر فعلی روزگار همواره مورد اصلاحات شدید قرار میگیرد. منتقدان گذشته اغلب به دو دلیل مورد تمسخر قرار میگرفتند: یا برای هم طرفداری از هنرمندان روزگار خود (مانند نقاشان آکادمیک در اواخر قرن ۱۹) و یا رد هنرمندان روزگار که مورد تکریمند (مثل اوایل کار امپرسیونیستها). بعضی از جنبشهای هنری که توسط منتقدان با عناوین بیارزش نامگذاری شده بودند، آن نامها بعدها توسط هنرمندان سبک به عنوان یک نوع نشان افتخار استفاده میشد (به عنوان مثال امپرسیونیسم، کوبیسم) و اصل معنای منفی به فراموشی سپرده میشد.
معروف است که جان راسکین یکی از نقاشیهای جیمز مکنیل ویسلر، یعنی «منظر شب در سیاه و طلا: سقوط فشفشه»، را با «پرتاب یک قوطی رنگ به سمت صورت عموم مردم» مقایسه کرد.
هنرمندان اغلب روابط بدی با منتقدان خود را داشتهاند. هنرمندان معمولاً نیاز به نظر مثبت منتقدان دارند تا آثارشان مشاهده و خریداری شود؛ متأسفانه برای هنرمندان، تنها نسلهای بعدی ممکن است آثارشان را درک کنند.
تاریخچه
سرمنشأ
اگرچه نقد هنری ممکن است سرمنشأ خود را در ریشههای هنر بیابد، نقد هنری به عنوان یک رویکرد متعبر به شکل امروزی آن در قرن ۱۸ به دست آورد.
اولین نویسندهای که به عنوان یک منتقد هنری در فرانسهٔ قرن ۱۸ شهرت کسب کرد لا فون دو سنینه بود که در مورد سالن ۱۷۳۷ نوشت. نوشتهٔ او در درجهٔ اول برای سرگرمی و در عین حال نوشتهای بود بر ضد سلطنتطلبی.
دنی دیدرو نویسندهٔ فرانسوی قرن ۱۸ اغلب به عنوان مخترع رسانهٔ مدرن نقد هنری شناخته میشود. «سالن ۱۷۶۵» دیدرو یکی از اولین تلاشهای واقعی به منظور به تصرف درآوردن هنر توسط کلمات بود. به گفته مورخ تاریخ هنر توماس ای. کرو «وقتی دیدرو شروع کرد به نوشتن نقد هنری، در حقیقت جای پایی درست کرد برای نسل اول نویسندگان حرفهای که ارائهٔ شرح و قضاوت آثار نقاشی و مجسمهسازی معاصرانشان حرفهشان شود. تقاضا برای چنین تفسیرهایی محصولی بود از رسم معمول مشابه نوینی که از آخرین آثار هنری نمایشداده شده در نمایشگاههای عمومی، منظم، رایگان روز خبر میدادند.»
چهرهٔ شاخص نقد هنری قرن ۱۹، شاعر فرانسوی شارل بودلر بود که اولین کار منتشرشدهٔ وی در باب مرور آثار هنری روز «سالن ۱۸۴۵» بود به دلیل جسارت سریعاً مورد توجه قرار گرفت. بسیاری از نظرات انتقادی وی در زمان خود تازه بودند، ازجمله دفاع او از اوژن دولاکروا و گوستاو کوربه. هنگامی که اثر معروف ادوار مانه، المپیا (۱۸۶۵)، که پرترهای از یک فاحشهٔ برهنه بود، و برای واقعگرایی آشکارش مورد انتقاد فراوان قرار گرفت، بودلر بهطور خصوصی در حمایت از دوست خود مشغول کار شد.
پیش از جنگ جهانی دوم
اعضای حلقهٔ بلومزبری راجر فرای و کلایو بل منتقدان هنری انگلیسی قابل توجه قبل از جنگ جهانی دوم بودند. فرای معرف سبک پست امپرسیونیسم به این کشور، و بل یکی از بنیانگذاران رویکرد فرمالیستی به هنر است. هربرت رید به دفاع از هنرمندان مدرن بریتانیا از جمله پل نش، بن نیکلسون، هنری مور و باربارا هپورت پرداخت.
در امریکا، کلمنت گرینبرگ برای اولین بار در سال ۱۹۳۹ با انتشار مقالهٔ آوانگارد و کیچ در مجلهٔ پارتیزان ریویو خود را به عنوان یک منتقد هنری نامید.
پس از جنگ جهانی دوم
مانند شارل بودلر که در قرن نوزدهم به عنوان پدیدهٔ شاعرانمنتقد ظهور کرد، بار دیگر در قرن بیستم با چنین پدیدهای مواجه بودیم بهطوری که گیوم آپولینر، شاعر فرانسوی، تبدیل به قهرمان کوبیسم شد. کمی بعد، آندره مالرو، نویسنده و قهرمان جبش مقاومت فرانسه، بهطور گسترده در باب هنر مینویسد، بهطوری که شهرت وی فراتر از محدودههای اروپا میرود. جالب توجهاست که اعتقاد راسخ وی به اینکه پیشتازی آمریکای لاتین در نقاشی دیواری مکزیکی (اوروزکو، ریورا و سیکهایروس) است، پس از سفرش به بوئنوسآیرس در سال ۱۹۵۸ تغییر میکند. مالرو پس از بازدید از استودیوهای چند هنرمند آرژانتینی به همراهی رافائل اسکوئیرو، مدیر جوان موزهٔ هنر مدرن بوئنوس آیرس، جنبشهای پیشتاز هنری جدیدی که در آرژانتین نهفتهاست را اعلام میدارد. نکتهٔ در خور توجه این واقعیت است که اسکوئیرو، شاعر و منتقد مشهور که در طول دههٔ شصت به مقام مدیر فرهنگی سازمان کشورهای آمریکایی در واشنگتن دی سی رسید، آخرین نفر بود مصاحبه خوبی با هنرمند تقریباً فراموش شده، ادوارد هاپر، پیش از مرگ او، انجام داد که منجر به احیای دوبارهٔ نام او شد. و باعث شد این هنرمند آمریکایی به یک بار و برای همه زمانها مورد تقدیس قرار گیرد.
در دههٔ ۱۹۴۰ نهتنها فقط چند گالری (به عنوان مثال گالری هنر این قرن) بلکه تنها چند منتقد بودند که مایل بودند آثار پیشتازان هنری نیویورک را دنبال کنند. همچنین تعداد کمی از هنرمندان با پس زمینهٔ ادبی وجود داشتند، در میان آنها، رابرت مادروِل و بارنت نیومن بودند که به عنوان منتقدان هنری نیز فعالیت میکردند.
با وجود غیرمعمول بودن، در حالی که نیویورک و جهان با هنر آوانگارد نیویورک ناآشنا بود، در اواخر دههٔ ۱۹۴۰ اغلب هنرمندانی که امروزه نامشان ورد زبانهاست منتقدان تثبیتگر خوبی را به عنوان حامی خود داشتند: حمایت کلمنت گرینبرگ از جکسون پولاک و نقاشان میدان رنگ نظیر: کلیفورد استیل، مارک روتکو، بارنت نیومن، آدولف گوتلیب و هانس هافمن از آن جملهاست. در حالی که به نظر میرسید هارولد روزنبرگ نقاشان اکشن را ترجیح میدهد؛ نقاشانی نظیر ویلم دکونینگ و فرانتس کلاین. توماس ب هس، مدیر مسؤول نشریهٔ اخبار هنر، به دفاع از ویلم دکونینگ میپرداخت.
منتقدان جدید حمایتهای خود را با برچسبزدن به دیگر هنرمندان به عنوان «پیروان» خود افزایش دادند و کسانی که در خدمت اهداف تبلیغاتی آنها قرار نمیگرفتند نادیده میگرفتند.
به عنوان مثال، در سال ۱۹۵۸، مارک توبی «اولین نقاش آمریکایی بود که از زمان ویسلر (۱۸۹۵) برندهٔ جایزه برتر دوسالانهٔ ونیز میشد. با این وجود دو مجلهٔ هنری متنفذ نیویورک به این موضوع علاقمند نبودند. مجلهٔ «هنر» به این رویداد تاریخی تنها اشارهای کوتاه در ستون خبری و اخبار هنر (به سردبیری: توماس ب هس) کرد و آن را به کل نادیده گرفته. نیویورک تایمز و مجلهٔ لایف ویژهنامهای به این منظور چاپ کردند.»
بارنت نیومن، اواخر عضو گروه بالاشهر مینوشت کاتالوگ پستی و مرور و در اواخر دههٔ ۱۹۴۰ یک هنرمند برگزاری نمایشگاه در گالری بتی پارسونز شد. اولین نمایشهای انفرادیاش در سال ۱۹۴۸ بود. بارنت نیومن بلافاصله بعد از اولین نمایشگاهش، در یکی از جلسات هنرمندان در استودیو ۳۵ اظهار داشت: «ما تا حدودی، با تصویر خودما در حال ساختن جهانیم.» نیومن با استفاده از مهارتهای نوشتاریش، برای تقویت گامهایش در راه تصویر تازهای از خود به عنوان یک هنرمند ارائه میداد و برای ترویج آثارش میجنگید. به عنوان مثال میتوان به نامهٔ او در تاریخ ۹ آوریل ۱۹۵۵، «نامهای به سیدنی جنیس» اشاره کرد: «... درست است که روتکو مانند یک جنگنده حرف میزند، با این حال، رو به دنیای آدمهرزهها حرف میزند. مبارزهٔ من علیه جامعهٔ بورژوا شامل رد کل جامعه میشود.»
در کمال تعجیب فردی به فکر ارتقای این سبک از نقدنویسی افتاد تروتسکیست نیویورکی کلمنت گرینبرگ بود. به عنوان منتقد هنریای که مدتها برای پارتیزان ریویو و هفتهنامهٔ ملت نقد نوشته بود، به پیشگام بادانش طرفداری از اکسپرسیونیسم انتزاعی بدل شد. رابرت مادرول هنرمند، که جای پایش محکم شده بود، در ترویج این سبک به گرینبرگ پیوست که مناسب وضعیت سیاسی و تمرد روشنفکری دوران بود.
کلمنت گرینبرگ اکسپرسیونیسم انتزاعی و جکسون پولاک را به طور خاص به عنوان مظهر ارزش زیباییشناختی اعلام کرد. این کار بهسادگی پولاک را در زمینهٔ آثار فرمالیستیش پشتیبانی کرد تا این سبک عنوان بهترین نقاشی آن دوران شناخته شود و اوج سنت هنری از طریق کوبیسم و پل سزان رفتن به عقب تا به کلود مونه رسید، که به واسطهٔ آن نقاشی خالصتر شد و بیشتر بر چیزهایی که برای آن «ضروری»ست متمرکز گشت، یعنی ایجاد نشانهها بر روی یک سطح صاف.
آثار جکسون پولاک همواره مورد نقدهای متضادی قرار گرفتهاست. هارولد روزنبرگ از تحول در آثار پولاک از نقاشی به درام وجودی صحبت میکند، که در آن «چیزی که روی بوم میآمد نه یک تصویر، بلکه یک رویداد است». «لحظهٔ بزرگ زمانی میآید که او تصمیم میگیرد نقاشی کند «که نقاشی کرده باشد». ژستهای روی بوم ژستهاییاند آزاد از ارزشهای سیاسی، زیباییشناختی و اخلاقی»
یکی از پرآوازهترین منتقدان اکسپرسیونیسم انتزاعی آن زمان جان کانادی منتقد نیویورک تایمز بود. مایر شاپیرو و لئو استاینبرگ نیز مورخان هنر مهم دوران پس از جنگ جهانی دوم بودند که به حمایت از اکسپرسیونیسم انتزاعی پرداختند. از اوایل دههٔ شصت تا اواسط آن منتقدان هنری جوانی نظیر مایکل فراید، روزالیند کراوس و رابرت هیوز بینش قابلتوجهی را به دیالکتیک انتقادی اضافه کردند که به رشد در حول و حوش اکسپرسیونیسم انتزاعی پرداخت.
دوران معاصر
منتقدان هنر امروزه نهتنها در رسانههای نوشتاری نظیر مجلات و روزنامههای تخصصی هنری به نشر دیدگاههای خود میپردازند، بلکه از طریق اینترنت، تلویزیون و رادیو، موزهها و گالریها نیز به این کار اقدام میکنند. همچنین بسیاری از آنها در دانشگاهها یا به عنوان مشاور هنری برای موزهها مشغول به کار شدهاند. منتقدان هنری به نمایشگاهها مشاوره میدهند و غالباً برای نوشتن کاتالوگ نمایشگاهها استخدام میشوند. منتقدان هنری سازمان خود خودشان را نیز دارند، یک سازمان غیردولتی یونسکو، به نام انجمن بینالمللی منتقدان هنری که شامل حدود ۷۶ بخش ملی و سیاسی غیرمتعهد برای پناهندگان و تبعیدیان میشود .
گونههای نقد هنری
نقد ژورنالیستی: مهم ترین مولفه نقد ژورنالیستی آن بود که به گونه یی از خبر و گزاره یی درباره یک رویداد فرهنگی و هنری تعبیر شود. برای خوانندگان یک مجله یا روزنامه نوشته میشد، به انعکاس مختصری از ویژگیهای کلی یک نمایشگاه برای مخاطبان عام و گسترده محدود میماند و اغلب عنوان مرور را روی آن میگذاشتند. نقدهایی که گیوم آپولینر مینوشت از انگیزهای ژورنالیستی مایه میگرفت و به منظور شرح و بیان یک عرصه پیچیده هنری بود.
نقد آموزشی: هدف از این گونه نقادی، ارتقاء آگاهیهای حرفهای و زیبا شناختی و بلوغ هنری هنر جویان بود. این نقد که بیشتر در کلاسهای درس و هنرکدهها رواج داشت هم میتوانست درمورد کارهای هنرجویان کارآیی داشته باشد و هم درمورد آثار هنری پیشینیان. مراد آن بود که هنرجو بتواند خوب وبد کار خود را بسنجد.
نقد پژوهشی: این گونه از نقد هنری ابتدا تمام عناصر، سازهها، فرم، ترکیب بندی، ساختار و رنگ را به دقت تجزیه و تحلیل میکند، سپس با تعبیر و تفسیر نمادها و نشانهها، به محتوا و درونه اثر میپردازد و دست آخر جایگاه اثر را در سلسله مراتب و رده بندیهای تاریخ هنر مشخص میکند. نقد پژوهشی، در مورد هنرمندان زنده نقش قضاوت تاریخ را ایفا می کندو درمورد هنرمندان گذشته، شکلی از بازنگری در قضاوتهای تاریخی را به خود میگیرد.
نقد ابزاری و کاربردی: این شکل از نقد هنری که به آن نقد هدفمند هم گفته میشود، در اثر هنری به چشم ابزاری برای پیشبرد اهداف اخلاقی، اجتماعی، سیاسی و حتی روان شناختی نگاه میکند.
نقد فراگیر و مردم پسند: این شکل از نقد، که هرگز نمیتوان آن را هنری نامید بیش از گونههای دیگر رواج دارد و در واقع همان آرا و نظرهایی است که مردم بعد از دیدن یک اثر هنری ابراز میکنند. هر کس بی آن که از زیر و بم کار آگاهی درستی داشته باشد، از سر عاطفه و احساس و بینش فردی خود قضاوت میکند و به اعتبار آن که از توانایی بینایی برخوردار است و زبانش میگردد قضاوت درباره اثر هنری را حق مسلم خود میشمارد.
نقد فرمالیستی: به طور کلی میتوانگفت که نقد فرمالیستی نقدی است عاری از محتوای حسی و عاطفی، نگرشی است به سوی فن آوریهای هنری، سبک و منر و در یک کلام فرم مستقل از معنا معطوف و محدود مانده است. این نقد در ضدیت با محتوا گرایی و روان شناختی کردن اثر هنری پدید آمدو منتقدانی چون راجر فرای، کلایوبل و کلمنت گرین برگ و پیروان آنها از مروجان سرسخت آن بودند.
نقد متن گرا یا محتوا گرا: این شکل از نقد هنری به سه گونه: ننقد تاریخی، نقد سیاسی - اجتماعی و نقد روان شناختی تقسیم میشود.
وبلاگهای هنری
از ابتدای قرن ۲۱، وبگاههای نقد هنری آنلاین و وبلاگهای هنری در سراسر جهان برای افزودن صدای خود را به دنیای هنر تلاش میکنند. برخی از وبلاگها و وبلاگنویسان هنری قابل توجه که به طور متمرکز به نقد هنری میپردازند عبارتند از: آرت فگ سیتی، بدبازیکن، نقد هنری، جیمز واگنر، فالون و روسوف، CultureGrrl، وبلاگ وینکلمن، دو لایه رنگ، گزارش جیمز کالم، وبلاگ شارکفوروم، وبلاگ مجموعهٔ ووستر، وبلاگ برایان شروین در مایاسپیس، هراگ وارتانیان و هایپرآلرژیک، یادداشتهای تایلر گرین در بارهٔ هنر مدرن، مجلهٔ هنری کواگولا و جری سالتز. بسیاری از این نویسندگان با استفاده از رسانههای اجتماعی مانند فیسبوک و توییتر مخاطبان را در جریان دیدگاههای نقد هنری خود قرار میدهند.
نقد فیلم
نقد فیلم تحلیل و بررسی همهجانبه یک اثر سینمایی یا تلویزیونی است. نقد فیلم عمدتا بر دو نوع است: نقد ِژورنالیستی که توسط روزنامهنگاران و دیگر خروجیهای رسانههای عمومی انجام میشود و نقد آکادمیک که از طرف محققان و پژوهندگان فیلم و سینما که از اصول نظری نقد فیلم آگاهند انجام میشود.
نقد فیلم : بررسی میزان سازگاری میان فرم و محتوای کلامی فیلم و بررسی میزان سازگاری میان فرم های فیلم
تفسیر فیلم : بررسی محتوای غیر کلامی فرم فیلم به کمک دانش و قواعد سینمایی ، اظهارات و سوابق کارگردان
تحلیل فیلم : بررسی فرم فیلم به کمک دانش و قواعد سینمایی
رویه قضایی
رویه قضایی به شکل کلی تصمیم مکرر قضایی گفته میشود. رویه قضایی به لحاظ معنوی و یا الزام قانونی مبنای حکم مرجع قضایی است.
چاپلوسی
چاپلوسی، (به انگلیسی: Flattery) به معنای ژاژخایی در مدح و ثنای کسی، بمنظور جلب توجه و یا دریافت چیزی میباشد و یکی از رذایل است. چاپلوسی، تملقهای ژاژخایانهای است که نشان از شرک خفی در نهاد شخصی که مرتکب آن شده دارد.
معنا و مفهوم چاپلوسی
عبدالرحمان بن اسحاق جوهری در صحاح میگوید: «رجلٌ مُلِق. یعنی چیزی را میگوید که قلباً به آن اعتقاد ندارد.»
منشأ چاپلوسی
هدف تملقگو جلب نظر و قلوب مردمی است که آنها را مؤثر در اموری میداند که مورد طمع اوست. مثلاً کسانیکه پولپرست و مالدوست هستند، پیش ارباب ثروت خاضع بوده از آنها تملق میگویند و برای آنها فروتنی مینمایند.
گاهی، عادت بعضی از مردم شده است که چربزبانی و تملّق را دلیل بر مردمداری و حسن خلق تلقّی کرده، خلاف آن را نشانه حقارت و کمارزشی و نبود شخصیّت میپندارند.
آثار چاپلوسی
نتیجه چاپلوسی، برهم خوردن تعادل جامعه و رفتن آن به سوی حالتی دروغین و مسموم خواهد بود.
عقیده قضاوت، دیدگاه یا بیانیه ای در موردِ مسائل معمول در نظر گرفته میشود و نتیجهٔ احساسات یا تفسیر حقایق است. آنچه واقعیت را از عقیده متمایز میکند اینست که حقایق قابل اثبات هستند، یعنی حقیقت بطور عینی ثابت شده و رخ داده است.

برای نمونه: در مقابلِ عقیدهٔ "آمریکا در جنگ ویتنام درگیر شد" میتواند عقیدهٔ "آمریکا حق داشت در جنگ ویتنام درگیر شود" قرار داشته باشد. عقیده ممکن است توسطِ حقایق پشتیبانی شود، که در آن صورت به یک استدلال(یا نشانوند) تبدیل میشود، اگر چه مردم ممکن است از همان مجموعه حقایق، نظراتِ دیگری ترسیم کنند. دیدگاهها بندرت بدونِ استدلالهای تازه دچار تفییر میشوند.
برهان (منطق)
برهان، نوعی استدلال است که صورت آن از شکلهای معتبر قیاس خصوصاً شکل یکم و مادهٔ آن هم باید از قضیههایی تشکیل شود که درستیشان قطعی باشد.
انواع برهان
برهان لمّی
اگر در برهان از علت به معلول پی برده شود به آن لمّی میگویند. مثلاً یک پزشک در یک روستا به پشه مالاریا بر میخورد و در مییابد که بیماری اهالی آن روستا از پشه مالاریا است.
برهان انّی
اگر از معلول به علت پی برده شود به آن برهان انّی میگویند. مثلاً یک پزشک از سرفههای خشک بیمارش پی میبرد که او بیماری او سل است. برهان شبیه ان یا شبیه لم برهانی است که در آن از احدالمتلازمیتن به دیگری پی میبرند مانند برهان صدیقین
نظریه توجیه
نظریه توجیه بخشی از معرفت شناسی است که برای درک توجیه گزارهها و اعتقادات تلاش میکند. معرفت شناسان به ویژگیهای مختلف معرفتی باور، که شامل ایدههای توجیه، حکم، عقلانیت، و احتمال میباشند، علاقهمند هستند. از این چهار اصطلاح، اصطلاحی که به طور گسترده در اوایل قرن ۲۱ مورد استفاده قرار گرفت و در مورد آن بحثهای زیادی انجام شد، "حکم" است.
در واقع، توجیه همان دلیلی است که فردی بر اساس آن باور خود را استوار میکند. اگر فرد «الف» ادعایی نماید و فرد «ب» آن را مورد شک و تردید قرار دهد، حرکت بعدی فرد «الف» به طور معمول ارائه یک «توجیه» خواهد بود.
تجربه گرایی، تصدیق معتبر و قیاس منطقی، اغلب با مقوله توجیه درگیر هستند.
نظریههای دانش مبتنی بر توجیه را میتوان به دو دسته تقسیم کرد:
خردگریزی (به انگلیسی: Irrationalism)
خردگرایی جامع (به انگلیسی: Panrationalism)
تصمیمگیری
تصمیمگیری به فرایندهای ذهنی (شناختی) گفته میشود که به انتخاب یک اقدام در میان اقدامات جایگزین میانجامند. تصمیم گیری در دو نوع تجویزی و نوصیفی تعریف می گردد.
سوگیری
سوگیری (به انگلیسی: bias) تمایل به طرفداری از یک نظریه یا قضیه است بدون بررسی ِ درستی یا نادرستی آن. سوگیری غالباً بهطور ناآگاهانه در داوری شخص اثر میگذارد.
سوگیری غالبا به سوءتفاهم و تعارض میانجامد.
یک روش جلوگیری از سوگیری این است که زاویه دید بازیگر و مشاهدهگر تغییر داده شود. در این ترفند با قرار گرفتن در جایگاه فرد دیگر و ایفای نقش او همدلی افزایش مییابد.
روش دیگر که در عرصه جهانی انجام میشود برنامههای مبادله فرهنگی است که شهروندان یک کشور برای مدتی در کشوری دیگر زندگی میکنند.
چنین روشهایی هم اطلاعات و هم دیدگاههای افراد را دستخوش دگرگونیهای عمیقی میکند
نقد
نقد را «سره از ناسره جدا کردن» و «شناختن محاسن و معایب» گفتهاند. در اصطلاح، نقد به مفهوم داوری و قضاوت دوجانبه در مورد یک گزارهاست. این واژه در لغت به معنای «بهینِ چیزی را گزیدن» آمدهاست. انتقاد اگر چه معادل این واژه نیست و تفاوتهایی مفهومی با آن دارد، اما همواره همراه این واژه بودهاست.
نقد یعنی پیدا کردن خوبی ها از میان بدی ها .نقد به یک اثر کمک میکند که ان اثر اعتبار یابد.اگر از یک کار یا یک مقاله ویا... انتقاد شود باعث می شود که نقاط بد ان کار اصلاح قرار گیرد.نقد در هر زمینه اصول و قواعد خاص خود را دارد .کسی که اثری را نقد میکند منتقد نام دارد.منتقدان باید ریزبین دقیق وبا سرعت باشند. در نقد یک فیلم عواملی چون صدا تصویر نور بازیگران و... اهمیت دارند. فیلم های پر طرف دار بیشتر مورد نقد قرار میگیرند . منتقدانی که در روز نامه ها کار می کنند تمامی اخبار را مورد برسی قرار می دهند و به این نقد، نقد ژورنالیستی میگویند.اما در بیرون کانی منتقد هستند که تخصصی در زمینه های هنری داشته باشند. نقد های مثبت ومنفی: نقد مثبت یک اثر باعث پیدا شدن طرف دارانی برای یک اثر است ولی نقد منفی باعث می شود که طرفداران به بحث ومجادله با منتقد یا منتقدان بپردازند... امروزه نقد در تمامی عرصه ها علمی فرهنگی سیاسی و...وجود داردواین نقد باعث پیشرفت اثر یا شخص می شود .البته در نقد باید به دیگران و نظر انها احترام بگذاریم . نقد باید با رعایت اصول اخلاقی وبا دیدی کار شناسانه انجام شود.
انتقاد
انتقاد نزدیک مفهوم نقد است اما بیشتر به «قضاوت منفی اما عینی» در رابطه با گزارهای گفته میشود. با این حال نقشی مثبت برای این امر قائل شدهاند. در اصطلاح رایج و برای رساندن کارکردهای مختلف آن، بعضاً این واژه به همراه واژههایی چون«مخرب» و «سازنده» به کار میرود.
نقدگرایی
نقدگرایی فلسفه بر مبنای نقد است که به نقدگرایی سازنده و نقدگرایی مخرب تقسیم بندی میشود.
نقدگرایی در روانشناسی وارد شده است.
کانت و نیچه از فیلسوفان نقدگرا هستند.
انواع نقد
نقد انواع مختلفی دارد. این انواع الزاماً مرزهای روشنی ندارند و خیلی از اوقات همپوشانی دارند.
نقد منفی
نقد منفی یعنی اعلام اعتراض به چیزی، فقط با این هدف که نشان دهیم، آنچیز اشتباه، نادرست، غلط، بیمعنا، مورد اعتراض یا بدنام است. این نوع نقد عموما غیرقابل قبول بودن چیزی را بیان میکند. همچنین نقد منفی اغلب ، معادل با «حملهی شخصی» تفسیر میشود. ممکن است هدف نقد منفی حملهی شخصی نباشد، ولی اینگونه تفسیر یا دیده شود. نقد منفی ممکن است باعث شود، افراد مورد نقد احساس مورد هجوم قرار گرفتن یا توهین شدن داشته باشند، در نتیجه نقد را جدی نگیرند یا نسبت به آن عکسالعمل بدی نشان دهند. که اغلب بیشتر به این مربوط است که چه مقدار نقد منفی وجود دارد و چقدر نقد یکهو منتقل شده است. افراد میتوانند مقداری نقد منفی را تحمل کنند، اما ممکن است نتوانند، مقدار زیادی نقد منفی را تحمل کنند، حداقل همهاش را نمیتوانند یکجا تحمل کنند.
مشکل نقد منفی اغلب این است که به افراد میگوید چه کاری را نمیتوانند یا نباید انجام دهند یا به چه چیزی نباید باور داشته باشند، به جای اینکه به آنها بگوید، چه کاری را میتوانند، یا بهتر است انجام دهند(اینکه چه امکانات و گزینههایی در دسترس هستند). در نتیجه این نوع نقد میتوانند، به جای توانمندسازی افراد، آنها را ناتوان کند. آنها ممکن است به نقد منفی اینگونه پاسخ دهند: «اینها همه خوب است ولی من نمیتوان بر این اساس کاری انجام دهم.» یا ممکن است بگویند: «خوب که که چی؟» به اینحال گاهی ممکن است نقد منفی خیلی لازم باشد، مثلا برای جلوگیری از یکسری کنش که برای افراد، آسیبزا باشد. و یا شرایطی که در آن اگر افراد از ابراز نقد منفی بترسند، مشکلات موجود خیلی بدتر شوند.
وجه مثبت نقد منفی این است که میتواند محدودیتهای یک دیدگاه(کنش یا موقعیت) را برای ما روشن کند تا واقعگراتر باشیم. گاهی لازم است به بعضی شرایط «نه» بگوییم(و روشن کنیم، چرا «نه»، «نه» است).
در دنیای امروزی، نقد منفی، برچسب «منفی بودن» (یا منفیبافی) میخورد، و افرادی که نقد منفی میکنند، ممکن است مورد سوء استفاده قرار بگیرند. به همین دلیل، اینروزها بیشتر افراد به جای ابراز نقد منفی، ترجیح میدهند ساکت بمانند، یا به مسائل اطراف توجهی نشان ندهند، و یا از صحنه غایب شوند.
نقد سازنده
نقد سازنده میخواهد نشان دهد که میتوان مقصود یا هدف یک کار را با یک رویکرد جایگزین بهتر برآورده کرد. در این حالت، نقد کردن الزاما به معنای «اشتباه شمردن» نیست و هدف یک کار مورد احترام است، بلکه اعلام میشود که همان هدف را میتوان از یک راه دیگر، به شکلی بهتر به دست آورد. نقدهای سازنده عموما به شکل پیشنهادهایی برای بهبود هستند، مثل اینکه چطور میتوان کارها را طوری انجام داد که بهتر و بیشتر مورد قبول باشد. این نوع نقد توجه را به این سمت جلب میکنند که «چطور یک مشکل مشخص را میتوان حل کرد»، یا اینکه «چطور میتوان آن را بهتر حل کرد».
نقد منفی و نقد سازنده، هردو استفادههای خاص خودشان را دارند، ولی معمولا، برای یک نقد خوب، تلفیق این دو لازم است. همچنین گفته میشود که وقتی ایرادی در کاری پیدا میکنید، بهتر است که پیشنهادی برای بهتر شدن آن ارایه دهید. و عموما هر قاعدهای برای رفتار از «بکن»ها و «نکن»ها تشکیل شده است. «کردن»ِ کاری، معمولا به معنای «نکردن»ِ کاری دیگر است، و «نکردن»ِ کاری معادل «کردن»ِ کاری دیگر است. در نتیجه یک انتخاب آگاهانه بین «کردنِ این کار یا یک کار دیگر» وجود دارد که انجام هردو امکان پذیر نیست. بنابراین برای جهتدادن رفتار، افراد نیاز دارند بدانند که چه چیزی مورد قبول است و چه چیزی مورد قبول نیست. اگر نقد تنها یک وجه آن را در نظر بگیرد و دیگری را فراموش کند، ممکن است اطلاعات ناقصی را منتقل کند، که واقعا به درد جهت دادن رفتار یا راهنمایی نمیخورد. یکی از دلایل اساسی اینکه کار درستی نادیده گرفته میشود، یا مورد اهانت یا خرابکاری قرار میگیرد این است که جنبههای مثبت و منفی آن روشن نشده است.
نقد مخرب
هدف نقد مخرب نابود کردن طرف دیگر است (مثل: «تو باید خفه شی و کاری که بهت میگن رو بکنی»). نقد مخرب تلاش میکند، که دیدگاه مقابل را بیاعتبار و بیارزش نشان دهد. در بعضی شرایط، نقد مخرب کاملا غیرقابل توجیه است و از جنس اذیت و آزار یا تهدید به حساب میآید، بهخصوص اگر شامل «حملهی شخصی» باشد. خودِ نقد مخرب عموما مورد نقد قرار میگیرد، چون به جای تاثیر مثبت تاثیر تخریبی دارد.(البته اگر هیچ دلیلی برای مخرب بودنِ نقد ارائه نشود، این میتواند صرفا یک اتهام یا بهانه باشد.)
در زمینههای سیاسی یا نظامی، گاهی ممکن است نقد مخرب لازم بنماید، مانند شرایط حفظ منابع یا حفظ جان افراد در میان یک گروه). یک ایده به تنهایی نمیتواند خطرناک باشد، ولی یک ایده که در شرایط خاصی بیان شده باشد، میتواند خطرساز شود، بنابراین ممکن است افرادی احساس کنند، که باید آن ایده را با نقدی بیرحمانه، خلع سلاح کرد.
اصطلاح «نقد مخرب» را همچنین در شرابطی به کار میبرند که سطح نقد، حوزه و یا شدت آن طوری باشد که تنها باعث خرابکاری شود . در این شرایط افراد فکر میکنند، نقد اینقدر بزرگ است یا مقدارش آنقدر زیاد است، که فقط خرابی به بار میآورد. برای مثال، یک مناظره یا مجادله ممکن است تا حدی از کنترل خارج شود که هرکسی در حال جنگیدن با دیگران باشد و هیچکس با دیگری موافق نباشد. در این حالت نقد به حد افراط رسیده است(با خاک یکسان کردن). صحبتی که برای مشخص کردن جنبههای ناهمساز یک موقعیت (یا چند ایده) شروع شده بود، تبدیل به آشوبی میشود که دیگر هیچکس نمیتواند هیچ توافقی (یا وجه اشتراکی)با هیچ فرد دیگری داشته باشد.
نقد هنری
نقد هنری نقدی است که به بحث و ارزیابی در آثار هنر بصری میپردازد.
منتقدان هنر معمولاً آثار هنری را از جنبههای زیباییشناسی یا تئوری زیبایی مورد نقد و بررسی قرار میدهند. یکی از اهداف نقد هنری دستیابی به مبنای عقلانی برای درک هنر است.
انواع جنبشهای هنری منجر به تقسیم نقد هنری به رویکردهای مختلفی گردیده، که هر کدام با استفاده از معیارهای مختلف خودشان به قضاوت بر روی آثار هنری میپردازند. رایجترین این تقسیمبندیها در حوزهٔ نقد، تقسیم آن به نقد و ارزیابی تاریخی (شکلی از تاریخ هنر) و نقد معاصر از کار توسط هنرمندان زندهاست.
با وجود پیشداوریای که میگوید نقد هنری فعالیت بسیار کمخطرتری نسبت به تولید آثار هنری است، با گذشت زمان نظرات در باب هنر فعلی روزگار همواره مورد اصلاحات شدید قرار میگیرد. منتقدان گذشته اغلب به دو دلیل مورد تمسخر قرار میگرفتند: یا برای هم طرفداری از هنرمندان روزگار خود (مانند نقاشان آکادمیک در اواخر قرن ۱۹) و یا رد هنرمندان روزگار که مورد تکریمند (مثل اوایل کار امپرسیونیستها). بعضی از جنبشهای هنری که توسط منتقدان با عناوین بیارزش نامگذاری شده بودند، آن نامها بعدها توسط هنرمندان سبک به عنوان یک نوع نشان افتخار استفاده میشد (به عنوان مثال امپرسیونیسم، کوبیسم) و اصل معنای منفی به فراموشی سپرده میشد.
معروف است که جان راسکین یکی از نقاشیهای جیمز مکنیل ویسلر، یعنی «منظر شب در سیاه و طلا: سقوط فشفشه»، را با «پرتاب یک قوطی رنگ به سمت صورت عموم مردم» مقایسه کرد.
هنرمندان اغلب روابط بدی با منتقدان خود را داشتهاند. هنرمندان معمولاً نیاز به نظر مثبت منتقدان دارند تا آثارشان مشاهده و خریداری شود؛ متأسفانه برای هنرمندان، تنها نسلهای بعدی ممکن است آثارشان را درک کنند.
تاریخچه
سرمنشأ
اگرچه نقد هنری ممکن است سرمنشأ خود را در ریشههای هنر بیابد، نقد هنری به عنوان یک رویکرد متعبر به شکل امروزی آن در قرن ۱۸ به دست آورد.
اولین نویسندهای که به عنوان یک منتقد هنری در فرانسهٔ قرن ۱۸ شهرت کسب کرد لا فون دو سنینه بود که در مورد سالن ۱۷۳۷ نوشت. نوشتهٔ او در درجهٔ اول برای سرگرمی و در عین حال نوشتهای بود بر ضد سلطنتطلبی.
دنی دیدرو نویسندهٔ فرانسوی قرن ۱۸ اغلب به عنوان مخترع رسانهٔ مدرن نقد هنری شناخته میشود. «سالن ۱۷۶۵» دیدرو یکی از اولین تلاشهای واقعی به منظور به تصرف درآوردن هنر توسط کلمات بود. به گفته مورخ تاریخ هنر توماس ای. کرو «وقتی دیدرو شروع کرد به نوشتن نقد هنری، در حقیقت جای پایی درست کرد برای نسل اول نویسندگان حرفهای که ارائهٔ شرح و قضاوت آثار نقاشی و مجسمهسازی معاصرانشان حرفهشان شود. تقاضا برای چنین تفسیرهایی محصولی بود از رسم معمول مشابه نوینی که از آخرین آثار هنری نمایشداده شده در نمایشگاههای عمومی، منظم، رایگان روز خبر میدادند.»
چهرهٔ شاخص نقد هنری قرن ۱۹، شاعر فرانسوی شارل بودلر بود که اولین کار منتشرشدهٔ وی در باب مرور آثار هنری روز «سالن ۱۸۴۵» بود به دلیل جسارت سریعاً مورد توجه قرار گرفت. بسیاری از نظرات انتقادی وی در زمان خود تازه بودند، ازجمله دفاع او از اوژن دولاکروا و گوستاو کوربه. هنگامی که اثر معروف ادوار مانه، المپیا (۱۸۶۵)، که پرترهای از یک فاحشهٔ برهنه بود، و برای واقعگرایی آشکارش مورد انتقاد فراوان قرار گرفت، بودلر بهطور خصوصی در حمایت از دوست خود مشغول کار شد.
پیش از جنگ جهانی دوم
اعضای حلقهٔ بلومزبری راجر فرای و کلایو بل منتقدان هنری انگلیسی قابل توجه قبل از جنگ جهانی دوم بودند. فرای معرف سبک پست امپرسیونیسم به این کشور، و بل یکی از بنیانگذاران رویکرد فرمالیستی به هنر است. هربرت رید به دفاع از هنرمندان مدرن بریتانیا از جمله پل نش، بن نیکلسون، هنری مور و باربارا هپورت پرداخت.
در امریکا، کلمنت گرینبرگ برای اولین بار در سال ۱۹۳۹ با انتشار مقالهٔ آوانگارد و کیچ در مجلهٔ پارتیزان ریویو خود را به عنوان یک منتقد هنری نامید.
پس از جنگ جهانی دوم
مانند شارل بودلر که در قرن نوزدهم به عنوان پدیدهٔ شاعرانمنتقد ظهور کرد، بار دیگر در قرن بیستم با چنین پدیدهای مواجه بودیم بهطوری که گیوم آپولینر، شاعر فرانسوی، تبدیل به قهرمان کوبیسم شد. کمی بعد، آندره مالرو، نویسنده و قهرمان جبش مقاومت فرانسه، بهطور گسترده در باب هنر مینویسد، بهطوری که شهرت وی فراتر از محدودههای اروپا میرود. جالب توجهاست که اعتقاد راسخ وی به اینکه پیشتازی آمریکای لاتین در نقاشی دیواری مکزیکی (اوروزکو، ریورا و سیکهایروس) است، پس از سفرش به بوئنوسآیرس در سال ۱۹۵۸ تغییر میکند. مالرو پس از بازدید از استودیوهای چند هنرمند آرژانتینی به همراهی رافائل اسکوئیرو، مدیر جوان موزهٔ هنر مدرن بوئنوس آیرس، جنبشهای پیشتاز هنری جدیدی که در آرژانتین نهفتهاست را اعلام میدارد. نکتهٔ در خور توجه این واقعیت است که اسکوئیرو، شاعر و منتقد مشهور که در طول دههٔ شصت به مقام مدیر فرهنگی سازمان کشورهای آمریکایی در واشنگتن دی سی رسید، آخرین نفر بود مصاحبه خوبی با هنرمند تقریباً فراموش شده، ادوارد هاپر، پیش از مرگ او، انجام داد که منجر به احیای دوبارهٔ نام او شد. و باعث شد این هنرمند آمریکایی به یک بار و برای همه زمانها مورد تقدیس قرار گیرد.
در دههٔ ۱۹۴۰ نهتنها فقط چند گالری (به عنوان مثال گالری هنر این قرن) بلکه تنها چند منتقد بودند که مایل بودند آثار پیشتازان هنری نیویورک را دنبال کنند. همچنین تعداد کمی از هنرمندان با پس زمینهٔ ادبی وجود داشتند، در میان آنها، رابرت مادروِل و بارنت نیومن بودند که به عنوان منتقدان هنری نیز فعالیت میکردند.
با وجود غیرمعمول بودن، در حالی که نیویورک و جهان با هنر آوانگارد نیویورک ناآشنا بود، در اواخر دههٔ ۱۹۴۰ اغلب هنرمندانی که امروزه نامشان ورد زبانهاست منتقدان تثبیتگر خوبی را به عنوان حامی خود داشتند: حمایت کلمنت گرینبرگ از جکسون پولاک و نقاشان میدان رنگ نظیر: کلیفورد استیل، مارک روتکو، بارنت نیومن، آدولف گوتلیب و هانس هافمن از آن جملهاست. در حالی که به نظر میرسید هارولد روزنبرگ نقاشان اکشن را ترجیح میدهد؛ نقاشانی نظیر ویلم دکونینگ و فرانتس کلاین. توماس ب هس، مدیر مسؤول نشریهٔ اخبار هنر، به دفاع از ویلم دکونینگ میپرداخت.
منتقدان جدید حمایتهای خود را با برچسبزدن به دیگر هنرمندان به عنوان «پیروان» خود افزایش دادند و کسانی که در خدمت اهداف تبلیغاتی آنها قرار نمیگرفتند نادیده میگرفتند.
به عنوان مثال، در سال ۱۹۵۸، مارک توبی «اولین نقاش آمریکایی بود که از زمان ویسلر (۱۸۹۵) برندهٔ جایزه برتر دوسالانهٔ ونیز میشد. با این وجود دو مجلهٔ هنری متنفذ نیویورک به این موضوع علاقمند نبودند. مجلهٔ «هنر» به این رویداد تاریخی تنها اشارهای کوتاه در ستون خبری و اخبار هنر (به سردبیری: توماس ب هس) کرد و آن را به کل نادیده گرفته. نیویورک تایمز و مجلهٔ لایف ویژهنامهای به این منظور چاپ کردند.»
بارنت نیومن، اواخر عضو گروه بالاشهر مینوشت کاتالوگ پستی و مرور و در اواخر دههٔ ۱۹۴۰ یک هنرمند برگزاری نمایشگاه در گالری بتی پارسونز شد. اولین نمایشهای انفرادیاش در سال ۱۹۴۸ بود. بارنت نیومن بلافاصله بعد از اولین نمایشگاهش، در یکی از جلسات هنرمندان در استودیو ۳۵ اظهار داشت: «ما تا حدودی، با تصویر خودما در حال ساختن جهانیم.» نیومن با استفاده از مهارتهای نوشتاریش، برای تقویت گامهایش در راه تصویر تازهای از خود به عنوان یک هنرمند ارائه میداد و برای ترویج آثارش میجنگید. به عنوان مثال میتوان به نامهٔ او در تاریخ ۹ آوریل ۱۹۵۵، «نامهای به سیدنی جنیس» اشاره کرد: «... درست است که روتکو مانند یک جنگنده حرف میزند، با این حال، رو به دنیای آدمهرزهها حرف میزند. مبارزهٔ من علیه جامعهٔ بورژوا شامل رد کل جامعه میشود.»
در کمال تعجیب فردی به فکر ارتقای این سبک از نقدنویسی افتاد تروتسکیست نیویورکی کلمنت گرینبرگ بود. به عنوان منتقد هنریای که مدتها برای پارتیزان ریویو و هفتهنامهٔ ملت نقد نوشته بود، به پیشگام بادانش طرفداری از اکسپرسیونیسم انتزاعی بدل شد. رابرت مادرول هنرمند، که جای پایش محکم شده بود، در ترویج این سبک به گرینبرگ پیوست که مناسب وضعیت سیاسی و تمرد روشنفکری دوران بود.
کلمنت گرینبرگ اکسپرسیونیسم انتزاعی و جکسون پولاک را به طور خاص به عنوان مظهر ارزش زیباییشناختی اعلام کرد. این کار بهسادگی پولاک را در زمینهٔ آثار فرمالیستیش پشتیبانی کرد تا این سبک عنوان بهترین نقاشی آن دوران شناخته شود و اوج سنت هنری از طریق کوبیسم و پل سزان رفتن به عقب تا به کلود مونه رسید، که به واسطهٔ آن نقاشی خالصتر شد و بیشتر بر چیزهایی که برای آن «ضروری»ست متمرکز گشت، یعنی ایجاد نشانهها بر روی یک سطح صاف.
آثار جکسون پولاک همواره مورد نقدهای متضادی قرار گرفتهاست. هارولد روزنبرگ از تحول در آثار پولاک از نقاشی به درام وجودی صحبت میکند، که در آن «چیزی که روی بوم میآمد نه یک تصویر، بلکه یک رویداد است». «لحظهٔ بزرگ زمانی میآید که او تصمیم میگیرد نقاشی کند «که نقاشی کرده باشد». ژستهای روی بوم ژستهاییاند آزاد از ارزشهای سیاسی، زیباییشناختی و اخلاقی»
یکی از پرآوازهترین منتقدان اکسپرسیونیسم انتزاعی آن زمان جان کانادی منتقد نیویورک تایمز بود. مایر شاپیرو و لئو استاینبرگ نیز مورخان هنر مهم دوران پس از جنگ جهانی دوم بودند که به حمایت از اکسپرسیونیسم انتزاعی پرداختند. از اوایل دههٔ شصت تا اواسط آن منتقدان هنری جوانی نظیر مایکل فراید، روزالیند کراوس و رابرت هیوز بینش قابلتوجهی را به دیالکتیک انتقادی اضافه کردند که به رشد در حول و حوش اکسپرسیونیسم انتزاعی پرداخت.
دوران معاصر
منتقدان هنر امروزه نهتنها در رسانههای نوشتاری نظیر مجلات و روزنامههای تخصصی هنری به نشر دیدگاههای خود میپردازند، بلکه از طریق اینترنت، تلویزیون و رادیو، موزهها و گالریها نیز به این کار اقدام میکنند. همچنین بسیاری از آنها در دانشگاهها یا به عنوان مشاور هنری برای موزهها مشغول به کار شدهاند. منتقدان هنری به نمایشگاهها مشاوره میدهند و غالباً برای نوشتن کاتالوگ نمایشگاهها استخدام میشوند. منتقدان هنری سازمان خود خودشان را نیز دارند، یک سازمان غیردولتی یونسکو، به نام انجمن بینالمللی منتقدان هنری که شامل حدود ۷۶ بخش ملی و سیاسی غیرمتعهد برای پناهندگان و تبعیدیان میشود .
گونههای نقد هنری
نقد ژورنالیستی: مهم ترین مولفه نقد ژورنالیستی آن بود که به گونه یی از خبر و گزاره یی درباره یک رویداد فرهنگی و هنری تعبیر شود. برای خوانندگان یک مجله یا روزنامه نوشته میشد، به انعکاس مختصری از ویژگیهای کلی یک نمایشگاه برای مخاطبان عام و گسترده محدود میماند و اغلب عنوان مرور را روی آن میگذاشتند. نقدهایی که گیوم آپولینر مینوشت از انگیزهای ژورنالیستی مایه میگرفت و به منظور شرح و بیان یک عرصه پیچیده هنری بود.
نقد آموزشی: هدف از این گونه نقادی، ارتقاء آگاهیهای حرفهای و زیبا شناختی و بلوغ هنری هنر جویان بود. این نقد که بیشتر در کلاسهای درس و هنرکدهها رواج داشت هم میتوانست درمورد کارهای هنرجویان کارآیی داشته باشد و هم درمورد آثار هنری پیشینیان. مراد آن بود که هنرجو بتواند خوب وبد کار خود را بسنجد.
نقد پژوهشی: این گونه از نقد هنری ابتدا تمام عناصر، سازهها، فرم، ترکیب بندی، ساختار و رنگ را به دقت تجزیه و تحلیل میکند، سپس با تعبیر و تفسیر نمادها و نشانهها، به محتوا و درونه اثر میپردازد و دست آخر جایگاه اثر را در سلسله مراتب و رده بندیهای تاریخ هنر مشخص میکند. نقد پژوهشی، در مورد هنرمندان زنده نقش قضاوت تاریخ را ایفا می کندو درمورد هنرمندان گذشته، شکلی از بازنگری در قضاوتهای تاریخی را به خود میگیرد.
نقد ابزاری و کاربردی: این شکل از نقد هنری که به آن نقد هدفمند هم گفته میشود، در اثر هنری به چشم ابزاری برای پیشبرد اهداف اخلاقی، اجتماعی، سیاسی و حتی روان شناختی نگاه میکند.
نقد فراگیر و مردم پسند: این شکل از نقد، که هرگز نمیتوان آن را هنری نامید بیش از گونههای دیگر رواج دارد و در واقع همان آرا و نظرهایی است که مردم بعد از دیدن یک اثر هنری ابراز میکنند. هر کس بی آن که از زیر و بم کار آگاهی درستی داشته باشد، از سر عاطفه و احساس و بینش فردی خود قضاوت میکند و به اعتبار آن که از توانایی بینایی برخوردار است و زبانش میگردد قضاوت درباره اثر هنری را حق مسلم خود میشمارد.
نقد فرمالیستی: به طور کلی میتوانگفت که نقد فرمالیستی نقدی است عاری از محتوای حسی و عاطفی، نگرشی است به سوی فن آوریهای هنری، سبک و منر و در یک کلام فرم مستقل از معنا معطوف و محدود مانده است. این نقد در ضدیت با محتوا گرایی و روان شناختی کردن اثر هنری پدید آمدو منتقدانی چون راجر فرای، کلایوبل و کلمنت گرین برگ و پیروان آنها از مروجان سرسخت آن بودند.
نقد متن گرا یا محتوا گرا: این شکل از نقد هنری به سه گونه: ننقد تاریخی، نقد سیاسی - اجتماعی و نقد روان شناختی تقسیم میشود.
وبلاگهای هنری
از ابتدای قرن ۲۱، وبگاههای نقد هنری آنلاین و وبلاگهای هنری در سراسر جهان برای افزودن صدای خود را به دنیای هنر تلاش میکنند. برخی از وبلاگها و وبلاگنویسان هنری قابل توجه که به طور متمرکز به نقد هنری میپردازند عبارتند از: آرت فگ سیتی، بدبازیکن، نقد هنری، جیمز واگنر، فالون و روسوف، CultureGrrl، وبلاگ وینکلمن، دو لایه رنگ، گزارش جیمز کالم، وبلاگ شارکفوروم، وبلاگ مجموعهٔ ووستر، وبلاگ برایان شروین در مایاسپیس، هراگ وارتانیان و هایپرآلرژیک، یادداشتهای تایلر گرین در بارهٔ هنر مدرن، مجلهٔ هنری کواگولا و جری سالتز. بسیاری از این نویسندگان با استفاده از رسانههای اجتماعی مانند فیسبوک و توییتر مخاطبان را در جریان دیدگاههای نقد هنری خود قرار میدهند.
نقد فیلم
نقد فیلم تحلیل و بررسی همهجانبه یک اثر سینمایی یا تلویزیونی است. نقد فیلم عمدتا بر دو نوع است: نقد ِژورنالیستی که توسط روزنامهنگاران و دیگر خروجیهای رسانههای عمومی انجام میشود و نقد آکادمیک که از طرف محققان و پژوهندگان فیلم و سینما که از اصول نظری نقد فیلم آگاهند انجام میشود.
نقد فیلم : بررسی میزان سازگاری میان فرم و محتوای کلامی فیلم و بررسی میزان سازگاری میان فرم های فیلم
تفسیر فیلم : بررسی محتوای غیر کلامی فرم فیلم به کمک دانش و قواعد سینمایی ، اظهارات و سوابق کارگردان
تحلیل فیلم : بررسی فرم فیلم به کمک دانش و قواعد سینمایی
رویه قضایی
رویه قضایی به شکل کلی تصمیم مکرر قضایی گفته میشود. رویه قضایی به لحاظ معنوی و یا الزام قانونی مبنای حکم مرجع قضایی است.
چاپلوسی
چاپلوسی، (به انگلیسی: Flattery) به معنای ژاژخایی در مدح و ثنای کسی، بمنظور جلب توجه و یا دریافت چیزی میباشد و یکی از رذایل است. چاپلوسی، تملقهای ژاژخایانهای است که نشان از شرک خفی در نهاد شخصی که مرتکب آن شده دارد.
معنا و مفهوم چاپلوسی
عبدالرحمان بن اسحاق جوهری در صحاح میگوید: «رجلٌ مُلِق. یعنی چیزی را میگوید که قلباً به آن اعتقاد ندارد.»
منشأ چاپلوسی
هدف تملقگو جلب نظر و قلوب مردمی است که آنها را مؤثر در اموری میداند که مورد طمع اوست. مثلاً کسانیکه پولپرست و مالدوست هستند، پیش ارباب ثروت خاضع بوده از آنها تملق میگویند و برای آنها فروتنی مینمایند.
گاهی، عادت بعضی از مردم شده است که چربزبانی و تملّق را دلیل بر مردمداری و حسن خلق تلقّی کرده، خلاف آن را نشانه حقارت و کمارزشی و نبود شخصیّت میپندارند.
آثار چاپلوسی
نتیجه چاپلوسی، برهم خوردن تعادل جامعه و رفتن آن به سوی حالتی دروغین و مسموم خواهد بود.
ورزش
ورزش به تمامی گونههای فعالیت فیزیکی بدن گفته میشود که شرکت کنندگان آن میتوانند به صورت منظم و سازمان یافته یا گاه به گاه در آن شرکت کنند و از آن برای بهبود تناسب اندامشان و یا فراهم آوردن سرگرمی و تفریح بهره ببرند. ورزش میتواند به صورت رقابتی برگزار شود که در این صورت باید بر پایهٔ رشته قوانینی که مورد توافق همگان است، یک یا چند برنده در آن مشخص گردد که در این گونه ورزشها شرکت کنندگان باید درجهای از توانمندیهای مربوط به آن رشته را دارا باشند به ویژه در ردههای بالاتر. هم اکنون با در نظر گرفتن ورزشهای تک نفره، صدها رشتهٔ ورزشی وجود دارد. ورزشهای گروهی میتواند افراد را در قالب دو یا چند گروه دسته بندی کند و تیمها با هم رقابت کنند.اینکه گونههایی از فعالیتهای غیر فیزیکی وجود دارد که گاهی آنها را به ورزش نسبت میدهند؛ برای نمونه میتوان به ورقبازی و بازیهای تختهای اشاره کرد.

تعریف ورزش به هدف و منظور از انجام آن بستگی دارد:
برای نمونه رقابت های شنا که در برابر هزاران نفر در یک استخر سرپوشیده ویژه مسابقات انجام میگیرد یک گونه از ورزش بشمار میرود در حالیکه شنا در یک استخر معمولی یا در دریا یک تفریح شمرده میشود.
رشتههای فراوانی در ورزش وجود دارند و مردم زمان و هزینه زیادی را چه به عنوان شرکت کننده و چه به عنوان تماشاگر صرف ورزش میکنند.
ورزش و ورزش کردن طی سالیان طولانی از قالب یک تفریح و سرگرمی به قالب یک حرفه و فعالیت درآمدهاست و تعداد بیشماری از ورزشکاران حرفهای در سراسر جهان از طریق ورزش به ثروت رسیدهاند. این یکی دیگر از خصوصیات ورزش به شمار میآید.
امروزه ورزش زنان نیز جایگاه ویژهای در مجامع بینالمللی پیدا کردهاست.
واژهٔ ورزش که از دیرباز معنای تمرین و ممارست داشت به هنگام تصویب «قانون ورزش اجباری در مدارس» در ۱۶ شهریور ماه ۱۳۰۶ خورشیدی بهطور رسمی به معنای امروزی وارد قاموس واژگان دولتی ایران شدهاست.
توسعهٔ ورزشها با توجه به گذشتهٔ کامل آنها، مطالب مهمی را دربارهٔ دگرگونیهای اجتماعی و دگرگونیهای خود ورزشها آشکار می نمایند.
کشفهای بسیار مدرنی در فرانسه، آفریقا و استرالیا دربارهٔ هنر غارنشینها وجود دارد (برای نمونه لاسکائوکس) که مربوط به زمان ماقبل تاریخ است اطلاعات زیادی دربارهٔ جشنهای مذهبی و رفتار انسانها از آن دوران را در دسترس قرار میدهد. دانشمندان با کمک تاریخ نویسی کربنی دریافتهاند که پیشینهٔ برخی از این منابع به ۳۰۰۰۰ سال پیش باز میگردد. شواهد مستقیم و کافی دربارهٔ ورزش از این منابع بدست نیامدهاست اما میتوان این برداشت را داشت که فعالیتهایی در آن دوران وجود داشته که برابر ورزش در زمان ما میشدهاست.
واقعیتهای هنری و ساختاری وجود دارد که نشان میدهد که در ۴۰۰۰ سال پیش از میلاد مسیح چینیها با ورزش و فعالیتهای شبیه آن سر و کار داشتهاند. بهنظر میرسد که ورزش ژیمناستیک یکی از ورزشهای پرطرفدار و عمومی در چین باستان بودهاست. آثار باقیمانده از فرعونها نشان میدهد که تعداد زیادی از ورزشها، شامل شنا و ماهیگیری، بطور کامل توسعه یافته و تکمیل شده بود و بطور منظمی در چندین هزار سال قبل در مصر باستان انجام میشدهاند. سایر ورزشهای مصر باستان شامل پرتاب نیزه، پرش ارتفاع و کشتی گرفتن بود. ورزشهای ایران یا پرشیای باستان مانند هنر نظامی ایرانیان درزمان زرتشتیان ارتباط نزدیکی با مهارتهای دفاعی و رزمی جنگی داشت. از رشتههای ورزشی دیگری که در پرشیا رواج داشت از چوگان و شمشیربازی سوار بر اسب میتوان نام برد. در اروپا، علائم باقیمانده از ایرلند باستان شمایلی از آماده کردن جنگاوران برای جنگ را نشان میدهد که یادآور ورزش هاکی ایرلندی در عصر حاضر است. پیشینه این تصاویر به ۱۳ قرن قبل از میلاد مسیح باز میگردد.
شمار زیادی از رشتههای ورزشی از قبیل، کشتی، دو، بکس، پرتاب نیزه، پرتاب دیسک، راندن گاری در زمان یونان باستان وجود داشتهاند. این فعالیتها ارتباط فرهنگ نظامی و توسعه ورزش در یونان باستان را نشان میدهد. از زمانی که یونانیها المپیک را بوجود آوردند، ورزش بخشی از فرهنگ این کشور شدهاست. بازیهای المپیک در ابتدا هر چهار سال یکبار در المپیا (دهکده کوچکی در پلئوپونس) برگزار میشدهاست. از آن روزگار تا زمان حال این ورزشها بهشکل فزایندهای سازمان یافتهتر شدهاند و مقررات ویژهای برای آنها تدوین شدهاست. صنعتی شدن زمان استراحت و تفریح بیشتری برای شهروندان کشورهای توسعه یافته و درحال توسعه فراهم کرده و باعث شده مدت زمان بیشتری برای ورزش صرف کنند. چه بهعنوان تماشاچی مسابقههای هیجانانگیز ورزشی و چه بهعنوان شرکت کننده در اینگونه رقابتها. این گرایشها و تمایلها با کارآیی مد یاوسایل ارتباط جمعی گسترده و ارتباطات جهانی وسیع ادامه دارد. حرفهای شدن در یک ورزش یک مورد و امتیاز خاصی شده و بعلاوه بودن آنها محبوبیت ومردمی بودن ورزشها را افزایش دادهاست، تا آن جا که طرفداران ورزشها شروع به تبلیغ و نمایش ورزشکاران حرفهای از طریق رادیو، تلویزیون و اینترنت کرده اند—که همه آنها در تمرینها و رقابتهای ورزشی با ورزشهای آماتور شرکت و نقش دارند.
فوتبال محبوبترین و مردمیترین ورزش در سطح جهان است.
آریاییها یکی از شعب مردمان هند و اروپایی بودند. برخی از باستان شناسان معتقد هستند که ساکنین اولیه آریانها یا آریاییها در قسمت شرقی و جنوب شرقی دریای خزر بوده و برخی دیگر آنها را به مردمان قفقازیه که به قسمتهای جنوبی خزر آمدهاند نسبت میدهند.
اینان مردانی بودند که به عنوان سرباز مزدور زندگی میکردند. ایشان سربازانی را تشکیل میدادند که میبایست یک روز جانشین امرایی بشوند که خود در خدمت ایشان بودند. اریخ مهاجرت
بنابراین آریانها مردمانی قوی، سلحشور و صحرا گرد بوده و کار عمده شان پرورش حیوانات اهلی و شکار و سواری و تیراندازی بودهاست.
ورزش و تقویت قوای بدنی و مهارت در جنگ و سواری و تیراندازی و راهپیمایی از اصول متداول این مردم بودهاست قومی که دائما در حال کوچیدن و منازعه با بومیهای محلی بوده و به قهر و غلبه زمینها و کشتزارها را تصاحب میکرده قطعا باید چالاک و سلحشور و بردبار و قوی اندام باشند.
این مردم بتدریج شهر نشین شده و ده و شهر و قصبه بوجود آوردهاند از وقتی که آریانها شهر نشین شدند همیشه مورد هجوم شعبه دیگر آریاییها – سکاها واقع شدند.
قبل از تشکیل دولت ماد، آریانها به شکل ملوک الطوایفی میزیسته و رئیس هر خانواده با قدرت کامل خانواده را اداره میکرد، و در مواقع جنگ یکی از رؤسای این خانواده فرماندهی لشکر را به عهده میگرفتند که بعدا مقام سلطنت از همین اختیارات به وجود آمد. در آن زمان هیچ یک از امراء و سلاطین قدرت رئیس خانواده را تهدید نمیکردند.
از قرن نهم قبل از میلاد سه تیره بزرگ آریایی در سرزمین ایران به حکومت رسیدند، در مشرق باختریها، در مغرب مادها و در جنوب پارسها.
آن چه از اخلاق و آداب این زمان روشن است حالت آماد گی قوم آریایی برای حرکت و جنگ و دفاع بوده و در این عصر کشت غلات کاملا مرسوم شده و در دهات و قصبات مزارع رونق بیشتری یافتند.
تربیت حیوانات اهلی را عملی ساخته و اسب و سگ از نظر فوایدی که در جنگ و سفر و حضر و نگهبانی رمه و گله داشتند بیشتر اهمیت داشت.
روحیه ورزشکاری: تحریک و تحرک بخشیدن به ورزشها اغلب یک حالت ووسیله بیاد ماندنی نمیباشد. برای مثال، پیشقدمان دریانوردی و قایق رانی اغلب میگفتند که اغلب مسابقه قایقهای باد شونده به معنی تحریک بخشیدن به مهارتهای یادگیرندگان قایق رانی و دریانوردی است. اما با وجود این، اغلب مهارتهای محرک برای افزایش قابلیت کارآیی و عملکرد در موقع رقابت بیشتر از یادگیری باهم ادغام میشوند. روحیه ورزشکاری یک روحیه یا حالتی را بیان میکند که از آن فعالیت یا رقابت بخاطر خود آن لذت میبرند. این حالت عاطفی معروف توسط خبرنگار ورزشی Grantland Rice به این صورت معنی میشود که مهم نیست که شما برنده یا بازنده شدید بلکه این مهم است که بازی را انجام دادهاید. ، " و شعار المپیک مدرن که توسط بنیان گذار آن پییر د کوبرتن این است. مهمترین چیز این نیست که برنده نشدید اما این است که شما شرکت کردید، نمونههایی از بیان این حالت عاطفی مناسب هستند. بیان میشود.
اما اغلب فشار برای رقابت یا یک تمایل فردی برای احراز کارآیی مانند فشار و زور تکنولوژیمی تواند بر بازی لذت بخش و رقابت عادلانه توسط شرکت کنندگان تاثیر بگذارد.
افراد مسئول برای فعالیتهای تفریحی اغلب در جستجوی شناخته شدن و کسب احترام در ورزشها هستند که با پیوستن به فدراسیون ورزشها مانند کمیته بین المللی المپیک یا با تشکیل هیئت منظم وقانونی اقدام به این کار میکنند. دراین صورت ورزشها از حالت تفریحی به حالت رسمی عوض میشوند: در ارتباط با اعضای جدید اخیر از قبیل دوچرخه سواران کوهنوردان برفی، و کشتی گیران هستند بعضی از این فعالیتها جنبه عمومی و همگانی دارند اما شکل گیری غیر یکسان در فرمهای مختلف برای مدت زمان طولانی دوام داشتهاست. در حقیقت، مققرات رسمی ورزشها در ارتباط با زندگی مدرن و توسعه فزایندهاست.
روحیه ورزشکاری، تحت هر اسمی مربوط به رفتار رقابت کننده در قبل، در طی و بعد از رقابت میباشد. نه تنها اگر یک ورزشکار برنده شود باید روحیه ورزشکاری خوبی داشته باشد وآن را حفظ کند بلکه اگر او ببازد باید همچنین این روحیه را حفظ کند. برای مثال در فوتبال روحیه ورزشکاری چنان ملاحضه شدهاست که برای معالجه یک ورزشکار زخمی از طرف مقابل توپ را به بیرون از زمین بازی شوت میکند که امکان معالجه او را فراهم سازند. بطور دوجانبه تیم دیگر انتظار دارد که توپ را در موقع پرتاب به داخل زمین بازی دریافت کند
خشونت در ورزشها شامل رد شدن از روی خط رقابت عادلانه و ایجاد خشونت و دعوا است. ورزشکاران، مربیان، طرفداران آنها و والدین بعضی وقتها رفتار خشونت آمیز را بر علیه افراد یا املاک و تاسیسات در نمایش ناراحتی از عادلانه بودن نمایش، احاطه طرف مقابل و عصبانیت یا جشن و سرور در پیش میگیرند.
تغذیه
امروز بیش از هر زمان دیگری ارزش فعالیتهای بدنی و نقش آن در سلامت شناخته شدهاست. در واقع زندگی ماشینی، فعالیتهای حرکتی روزمره را کاهش داده و برای جلوگیری از بروز بسیاری از بیماریها ورزش امری ضروری است. گاهی یک ورزشکار فراتر از حفظ سلامتی در رشتهای خاص جهت کسب مقام قهرمانی کوشش مستمر مینماید که در این شرایط تمامی عوامل در بدن تغییر میکنند. قلب، ریه، دستگاه گوارش، هورمونها، سیستم عصبی و بخصوص ماهیچهها نیاز به تطابق با وضعیت جدید دارند. در واقع هیچ استرس و فشاری مانند یک ورزش سنگین و طولانی مدت روی بدن تأثیر نمیگذارد. بنابراین جهت کسب مقام قهرمانی یکی از مسایل مهم، تغذیه ورزشکاران است.
انرژی
انرژی مورد نیاز برای یک ورزشکار به عوامل مختلفی مثل خصوصیات فردی ورزشکار (قد، وزن، جثه فرد، جنس، سن و بلوغ)، مدت ورزش، نوع و شدت ورزش و شرایط جغرافیایی محل زندگی فرد بستگی دارد. بطور کلی طی فعالیت ورزشی از یک طرف میزان متابولیسم پایه (BMR) افزایش مییابد و از طرف دیگر فعالیت فرد زیاد میشود. بنابراین مقدار نیاز انرژی بین ۳ تا ۶ هزار کیلو کالری در روز توصیه میشود. برای ورزشهای سنگین مثل اسکی، ماراتن و ورزشهای تیمی حداکثر انرژی لازم است که برای این نوع ورزشها توصیه میشود ۷۵-۷۰ درصد کالری رژیم از منبع کربوهیدرات که قسمت اعظم آن از نوع کمپلکس میباشد تأمین گردد.
در ورزشهایی که انرژی زیادی در مدت کوتاه نیاز دارند مثل کشتی و شنای ۵۰ متر، میزان نیاز انرژی بین ۵۰۰-۳۰۰۰ کیلو کالری است. کمترین میزان نیاز به انرژی مربوط به فعالیتهای ورزشی با شدت کم و مدت طولانی و یا ورزشهایی که با شدت زیاد و مدت کم انجام میشود است. ورزشهایی مثل پرش طول، پرش ارتفاع، پرتاب دیسک، پرش با نیزه و غیره.... به طور کلی میزان نیاز انرژی برای زنان ورزشکار ۱۰ درصد کمتر از مردان ورزشکارمیباشد.
پروتئین
پروتیین برای رشد و بازسازی، انقباض عضلانی و گاهی تولید انرژی برای ورزشکاران لازم است. اما مصرف زیاد پروتیین بر قدرت عضلانی نمیافزاید (فقط حجم عضلات را زیاد میکند) و توصیه میشود ۱۵-۱۲ درصد انرژی مصرفی بایستی از منبع پروتیین تأمین شود. چون نیاز ورزشکاران به انرژی افزایش مییابد، بنابراین مقدار پروتیین مورد نیاز برای فعالیتهای ورزشی حداکثر ۵/۱ گرم به ازای هر کیلوگرم وزن بدن در روز است که در مورد پروتیین مصرفی توصیه میشود.
نسبت پروتیین حیوانی به گیاهی ۶۰ به ۴۰ میباشد و نوع پروتیین مصرفی بهتر است از گوشتهای کم چربی (گوشت سفید مثل مرغ و ماهی) و بیشتر بصورت کبابی یا آب پز باشد. سفیده تخم مرغ و لبنیات کم چربی نیز از منابع خوب پروتیین هستند. جگر منبع خوبی از پروتیین، آهن، فسفر، ویتامینهای گروه AوB میباشد. اما بدلیل اینکه غنی از اسیدهای نوکلییک، ترکیبات پوریندار و کلسترول است، مصرف آن بیش از هفتهای یک بار توصیه نمیشود. باید به این نکته توجه کرد که مصرف زیاد پروتیین باعث ایجاد عوارضی مثل از دست دادن کلسیم، خشکی بدن، ایجاد نقرس، دهیدراتاسیون یا کاهش آب بدن، کنونریس و اختلالات کلیوی میشود.
چربی
جهت تولید انرژی برای فعالیتهایی که مدت زیادی طول میکشد سوختن مواد حاوی چربی ضروری است. با طولانی شدن ورزش، اسیدهای چرب آزاد از ذخایر بافت چربی رها میشوند و برای مصرف عضلات به عنوان سوخت استفاده میشوند.
عضلات در ۶۰ تا ۹۰ دقیقه ابتدای ورزش از گلوکز و گلیکوژن ذخیره شده استفاده میکنند و پس از ۹ دقیقه اسیدهای چرب آزاد جهت سوخت مصرف میشوند. تحقیقات نشان داده است که چربی زیاد در رژیم غذایی باعث کاهش قدرت ورزشکاران میشود. در تحقیقی که روی دوچرخه سواران انجام گرفته مشاهده شده دوچرخه سوارانی که غذای مصرفی آنها غنی از کربوهیدرات پیچیده (نانهای سبوس دار، پاستا و...) و محدود از چربی بوده، تا ۲۴۰ دقیقه دوچرخهسواری کردهاند. در حالی که در نتیجه خوردن غذای چرب مقاومت آنها کم شده و حداکثر تا ۷۵ دقیقه توانستهاند فعالیت دوچرخه سواری داشته باشند. بطور کلی چربی مصرفی باید کمتر از ۲۵ درصد کالری رژیم باشد که از این مقدار ۱۰ درصد آن به اسیدهای چرب غیر اشباع حاوی چند باند دوگانه (روغن گیاهی مایع) اختصاص داده شود.
ورزش به تمامی گونههای فعالیت فیزیکی بدن گفته میشود که شرکت کنندگان آن میتوانند به صورت منظم و سازمان یافته یا گاه به گاه در آن شرکت کنند و از آن برای بهبود تناسب اندامشان و یا فراهم آوردن سرگرمی و تفریح بهره ببرند. ورزش میتواند به صورت رقابتی برگزار شود که در این صورت باید بر پایهٔ رشته قوانینی که مورد توافق همگان است، یک یا چند برنده در آن مشخص گردد که در این گونه ورزشها شرکت کنندگان باید درجهای از توانمندیهای مربوط به آن رشته را دارا باشند به ویژه در ردههای بالاتر. هم اکنون با در نظر گرفتن ورزشهای تک نفره، صدها رشتهٔ ورزشی وجود دارد. ورزشهای گروهی میتواند افراد را در قالب دو یا چند گروه دسته بندی کند و تیمها با هم رقابت کنند.اینکه گونههایی از فعالیتهای غیر فیزیکی وجود دارد که گاهی آنها را به ورزش نسبت میدهند؛ برای نمونه میتوان به ورقبازی و بازیهای تختهای اشاره کرد.

تعریف ورزش به هدف و منظور از انجام آن بستگی دارد:
برای نمونه رقابت های شنا که در برابر هزاران نفر در یک استخر سرپوشیده ویژه مسابقات انجام میگیرد یک گونه از ورزش بشمار میرود در حالیکه شنا در یک استخر معمولی یا در دریا یک تفریح شمرده میشود.
رشتههای فراوانی در ورزش وجود دارند و مردم زمان و هزینه زیادی را چه به عنوان شرکت کننده و چه به عنوان تماشاگر صرف ورزش میکنند.
ورزش و ورزش کردن طی سالیان طولانی از قالب یک تفریح و سرگرمی به قالب یک حرفه و فعالیت درآمدهاست و تعداد بیشماری از ورزشکاران حرفهای در سراسر جهان از طریق ورزش به ثروت رسیدهاند. این یکی دیگر از خصوصیات ورزش به شمار میآید.
امروزه ورزش زنان نیز جایگاه ویژهای در مجامع بینالمللی پیدا کردهاست.
واژهٔ ورزش که از دیرباز معنای تمرین و ممارست داشت به هنگام تصویب «قانون ورزش اجباری در مدارس» در ۱۶ شهریور ماه ۱۳۰۶ خورشیدی بهطور رسمی به معنای امروزی وارد قاموس واژگان دولتی ایران شدهاست.
توسعهٔ ورزشها با توجه به گذشتهٔ کامل آنها، مطالب مهمی را دربارهٔ دگرگونیهای اجتماعی و دگرگونیهای خود ورزشها آشکار می نمایند.
کشفهای بسیار مدرنی در فرانسه، آفریقا و استرالیا دربارهٔ هنر غارنشینها وجود دارد (برای نمونه لاسکائوکس) که مربوط به زمان ماقبل تاریخ است اطلاعات زیادی دربارهٔ جشنهای مذهبی و رفتار انسانها از آن دوران را در دسترس قرار میدهد. دانشمندان با کمک تاریخ نویسی کربنی دریافتهاند که پیشینهٔ برخی از این منابع به ۳۰۰۰۰ سال پیش باز میگردد. شواهد مستقیم و کافی دربارهٔ ورزش از این منابع بدست نیامدهاست اما میتوان این برداشت را داشت که فعالیتهایی در آن دوران وجود داشته که برابر ورزش در زمان ما میشدهاست.
واقعیتهای هنری و ساختاری وجود دارد که نشان میدهد که در ۴۰۰۰ سال پیش از میلاد مسیح چینیها با ورزش و فعالیتهای شبیه آن سر و کار داشتهاند. بهنظر میرسد که ورزش ژیمناستیک یکی از ورزشهای پرطرفدار و عمومی در چین باستان بودهاست. آثار باقیمانده از فرعونها نشان میدهد که تعداد زیادی از ورزشها، شامل شنا و ماهیگیری، بطور کامل توسعه یافته و تکمیل شده بود و بطور منظمی در چندین هزار سال قبل در مصر باستان انجام میشدهاند. سایر ورزشهای مصر باستان شامل پرتاب نیزه، پرش ارتفاع و کشتی گرفتن بود. ورزشهای ایران یا پرشیای باستان مانند هنر نظامی ایرانیان درزمان زرتشتیان ارتباط نزدیکی با مهارتهای دفاعی و رزمی جنگی داشت. از رشتههای ورزشی دیگری که در پرشیا رواج داشت از چوگان و شمشیربازی سوار بر اسب میتوان نام برد. در اروپا، علائم باقیمانده از ایرلند باستان شمایلی از آماده کردن جنگاوران برای جنگ را نشان میدهد که یادآور ورزش هاکی ایرلندی در عصر حاضر است. پیشینه این تصاویر به ۱۳ قرن قبل از میلاد مسیح باز میگردد.
شمار زیادی از رشتههای ورزشی از قبیل، کشتی، دو، بکس، پرتاب نیزه، پرتاب دیسک، راندن گاری در زمان یونان باستان وجود داشتهاند. این فعالیتها ارتباط فرهنگ نظامی و توسعه ورزش در یونان باستان را نشان میدهد. از زمانی که یونانیها المپیک را بوجود آوردند، ورزش بخشی از فرهنگ این کشور شدهاست. بازیهای المپیک در ابتدا هر چهار سال یکبار در المپیا (دهکده کوچکی در پلئوپونس) برگزار میشدهاست. از آن روزگار تا زمان حال این ورزشها بهشکل فزایندهای سازمان یافتهتر شدهاند و مقررات ویژهای برای آنها تدوین شدهاست. صنعتی شدن زمان استراحت و تفریح بیشتری برای شهروندان کشورهای توسعه یافته و درحال توسعه فراهم کرده و باعث شده مدت زمان بیشتری برای ورزش صرف کنند. چه بهعنوان تماشاچی مسابقههای هیجانانگیز ورزشی و چه بهعنوان شرکت کننده در اینگونه رقابتها. این گرایشها و تمایلها با کارآیی مد یاوسایل ارتباط جمعی گسترده و ارتباطات جهانی وسیع ادامه دارد. حرفهای شدن در یک ورزش یک مورد و امتیاز خاصی شده و بعلاوه بودن آنها محبوبیت ومردمی بودن ورزشها را افزایش دادهاست، تا آن جا که طرفداران ورزشها شروع به تبلیغ و نمایش ورزشکاران حرفهای از طریق رادیو، تلویزیون و اینترنت کرده اند—که همه آنها در تمرینها و رقابتهای ورزشی با ورزشهای آماتور شرکت و نقش دارند.
فوتبال محبوبترین و مردمیترین ورزش در سطح جهان است.
آریاییها یکی از شعب مردمان هند و اروپایی بودند. برخی از باستان شناسان معتقد هستند که ساکنین اولیه آریانها یا آریاییها در قسمت شرقی و جنوب شرقی دریای خزر بوده و برخی دیگر آنها را به مردمان قفقازیه که به قسمتهای جنوبی خزر آمدهاند نسبت میدهند.
اینان مردانی بودند که به عنوان سرباز مزدور زندگی میکردند. ایشان سربازانی را تشکیل میدادند که میبایست یک روز جانشین امرایی بشوند که خود در خدمت ایشان بودند. اریخ مهاجرت
بنابراین آریانها مردمانی قوی، سلحشور و صحرا گرد بوده و کار عمده شان پرورش حیوانات اهلی و شکار و سواری و تیراندازی بودهاست.
ورزش و تقویت قوای بدنی و مهارت در جنگ و سواری و تیراندازی و راهپیمایی از اصول متداول این مردم بودهاست قومی که دائما در حال کوچیدن و منازعه با بومیهای محلی بوده و به قهر و غلبه زمینها و کشتزارها را تصاحب میکرده قطعا باید چالاک و سلحشور و بردبار و قوی اندام باشند.
این مردم بتدریج شهر نشین شده و ده و شهر و قصبه بوجود آوردهاند از وقتی که آریانها شهر نشین شدند همیشه مورد هجوم شعبه دیگر آریاییها – سکاها واقع شدند.
قبل از تشکیل دولت ماد، آریانها به شکل ملوک الطوایفی میزیسته و رئیس هر خانواده با قدرت کامل خانواده را اداره میکرد، و در مواقع جنگ یکی از رؤسای این خانواده فرماندهی لشکر را به عهده میگرفتند که بعدا مقام سلطنت از همین اختیارات به وجود آمد. در آن زمان هیچ یک از امراء و سلاطین قدرت رئیس خانواده را تهدید نمیکردند.
از قرن نهم قبل از میلاد سه تیره بزرگ آریایی در سرزمین ایران به حکومت رسیدند، در مشرق باختریها، در مغرب مادها و در جنوب پارسها.
آن چه از اخلاق و آداب این زمان روشن است حالت آماد گی قوم آریایی برای حرکت و جنگ و دفاع بوده و در این عصر کشت غلات کاملا مرسوم شده و در دهات و قصبات مزارع رونق بیشتری یافتند.
تربیت حیوانات اهلی را عملی ساخته و اسب و سگ از نظر فوایدی که در جنگ و سفر و حضر و نگهبانی رمه و گله داشتند بیشتر اهمیت داشت.
روحیه ورزشکاری: تحریک و تحرک بخشیدن به ورزشها اغلب یک حالت ووسیله بیاد ماندنی نمیباشد. برای مثال، پیشقدمان دریانوردی و قایق رانی اغلب میگفتند که اغلب مسابقه قایقهای باد شونده به معنی تحریک بخشیدن به مهارتهای یادگیرندگان قایق رانی و دریانوردی است. اما با وجود این، اغلب مهارتهای محرک برای افزایش قابلیت کارآیی و عملکرد در موقع رقابت بیشتر از یادگیری باهم ادغام میشوند. روحیه ورزشکاری یک روحیه یا حالتی را بیان میکند که از آن فعالیت یا رقابت بخاطر خود آن لذت میبرند. این حالت عاطفی معروف توسط خبرنگار ورزشی Grantland Rice به این صورت معنی میشود که مهم نیست که شما برنده یا بازنده شدید بلکه این مهم است که بازی را انجام دادهاید. ، " و شعار المپیک مدرن که توسط بنیان گذار آن پییر د کوبرتن این است. مهمترین چیز این نیست که برنده نشدید اما این است که شما شرکت کردید، نمونههایی از بیان این حالت عاطفی مناسب هستند. بیان میشود.
اما اغلب فشار برای رقابت یا یک تمایل فردی برای احراز کارآیی مانند فشار و زور تکنولوژیمی تواند بر بازی لذت بخش و رقابت عادلانه توسط شرکت کنندگان تاثیر بگذارد.
افراد مسئول برای فعالیتهای تفریحی اغلب در جستجوی شناخته شدن و کسب احترام در ورزشها هستند که با پیوستن به فدراسیون ورزشها مانند کمیته بین المللی المپیک یا با تشکیل هیئت منظم وقانونی اقدام به این کار میکنند. دراین صورت ورزشها از حالت تفریحی به حالت رسمی عوض میشوند: در ارتباط با اعضای جدید اخیر از قبیل دوچرخه سواران کوهنوردان برفی، و کشتی گیران هستند بعضی از این فعالیتها جنبه عمومی و همگانی دارند اما شکل گیری غیر یکسان در فرمهای مختلف برای مدت زمان طولانی دوام داشتهاست. در حقیقت، مققرات رسمی ورزشها در ارتباط با زندگی مدرن و توسعه فزایندهاست.
روحیه ورزشکاری، تحت هر اسمی مربوط به رفتار رقابت کننده در قبل، در طی و بعد از رقابت میباشد. نه تنها اگر یک ورزشکار برنده شود باید روحیه ورزشکاری خوبی داشته باشد وآن را حفظ کند بلکه اگر او ببازد باید همچنین این روحیه را حفظ کند. برای مثال در فوتبال روحیه ورزشکاری چنان ملاحضه شدهاست که برای معالجه یک ورزشکار زخمی از طرف مقابل توپ را به بیرون از زمین بازی شوت میکند که امکان معالجه او را فراهم سازند. بطور دوجانبه تیم دیگر انتظار دارد که توپ را در موقع پرتاب به داخل زمین بازی دریافت کند
خشونت در ورزشها شامل رد شدن از روی خط رقابت عادلانه و ایجاد خشونت و دعوا است. ورزشکاران، مربیان، طرفداران آنها و والدین بعضی وقتها رفتار خشونت آمیز را بر علیه افراد یا املاک و تاسیسات در نمایش ناراحتی از عادلانه بودن نمایش، احاطه طرف مقابل و عصبانیت یا جشن و سرور در پیش میگیرند.
تغذیه
امروز بیش از هر زمان دیگری ارزش فعالیتهای بدنی و نقش آن در سلامت شناخته شدهاست. در واقع زندگی ماشینی، فعالیتهای حرکتی روزمره را کاهش داده و برای جلوگیری از بروز بسیاری از بیماریها ورزش امری ضروری است. گاهی یک ورزشکار فراتر از حفظ سلامتی در رشتهای خاص جهت کسب مقام قهرمانی کوشش مستمر مینماید که در این شرایط تمامی عوامل در بدن تغییر میکنند. قلب، ریه، دستگاه گوارش، هورمونها، سیستم عصبی و بخصوص ماهیچهها نیاز به تطابق با وضعیت جدید دارند. در واقع هیچ استرس و فشاری مانند یک ورزش سنگین و طولانی مدت روی بدن تأثیر نمیگذارد. بنابراین جهت کسب مقام قهرمانی یکی از مسایل مهم، تغذیه ورزشکاران است.
انرژی
انرژی مورد نیاز برای یک ورزشکار به عوامل مختلفی مثل خصوصیات فردی ورزشکار (قد، وزن، جثه فرد، جنس، سن و بلوغ)، مدت ورزش، نوع و شدت ورزش و شرایط جغرافیایی محل زندگی فرد بستگی دارد. بطور کلی طی فعالیت ورزشی از یک طرف میزان متابولیسم پایه (BMR) افزایش مییابد و از طرف دیگر فعالیت فرد زیاد میشود. بنابراین مقدار نیاز انرژی بین ۳ تا ۶ هزار کیلو کالری در روز توصیه میشود. برای ورزشهای سنگین مثل اسکی، ماراتن و ورزشهای تیمی حداکثر انرژی لازم است که برای این نوع ورزشها توصیه میشود ۷۵-۷۰ درصد کالری رژیم از منبع کربوهیدرات که قسمت اعظم آن از نوع کمپلکس میباشد تأمین گردد.
در ورزشهایی که انرژی زیادی در مدت کوتاه نیاز دارند مثل کشتی و شنای ۵۰ متر، میزان نیاز انرژی بین ۵۰۰-۳۰۰۰ کیلو کالری است. کمترین میزان نیاز به انرژی مربوط به فعالیتهای ورزشی با شدت کم و مدت طولانی و یا ورزشهایی که با شدت زیاد و مدت کم انجام میشود است. ورزشهایی مثل پرش طول، پرش ارتفاع، پرتاب دیسک، پرش با نیزه و غیره.... به طور کلی میزان نیاز انرژی برای زنان ورزشکار ۱۰ درصد کمتر از مردان ورزشکارمیباشد.
پروتئین
پروتیین برای رشد و بازسازی، انقباض عضلانی و گاهی تولید انرژی برای ورزشکاران لازم است. اما مصرف زیاد پروتیین بر قدرت عضلانی نمیافزاید (فقط حجم عضلات را زیاد میکند) و توصیه میشود ۱۵-۱۲ درصد انرژی مصرفی بایستی از منبع پروتیین تأمین شود. چون نیاز ورزشکاران به انرژی افزایش مییابد، بنابراین مقدار پروتیین مورد نیاز برای فعالیتهای ورزشی حداکثر ۵/۱ گرم به ازای هر کیلوگرم وزن بدن در روز است که در مورد پروتیین مصرفی توصیه میشود.
نسبت پروتیین حیوانی به گیاهی ۶۰ به ۴۰ میباشد و نوع پروتیین مصرفی بهتر است از گوشتهای کم چربی (گوشت سفید مثل مرغ و ماهی) و بیشتر بصورت کبابی یا آب پز باشد. سفیده تخم مرغ و لبنیات کم چربی نیز از منابع خوب پروتیین هستند. جگر منبع خوبی از پروتیین، آهن، فسفر، ویتامینهای گروه AوB میباشد. اما بدلیل اینکه غنی از اسیدهای نوکلییک، ترکیبات پوریندار و کلسترول است، مصرف آن بیش از هفتهای یک بار توصیه نمیشود. باید به این نکته توجه کرد که مصرف زیاد پروتیین باعث ایجاد عوارضی مثل از دست دادن کلسیم، خشکی بدن، ایجاد نقرس، دهیدراتاسیون یا کاهش آب بدن، کنونریس و اختلالات کلیوی میشود.
چربی
جهت تولید انرژی برای فعالیتهایی که مدت زیادی طول میکشد سوختن مواد حاوی چربی ضروری است. با طولانی شدن ورزش، اسیدهای چرب آزاد از ذخایر بافت چربی رها میشوند و برای مصرف عضلات به عنوان سوخت استفاده میشوند.
عضلات در ۶۰ تا ۹۰ دقیقه ابتدای ورزش از گلوکز و گلیکوژن ذخیره شده استفاده میکنند و پس از ۹ دقیقه اسیدهای چرب آزاد جهت سوخت مصرف میشوند. تحقیقات نشان داده است که چربی زیاد در رژیم غذایی باعث کاهش قدرت ورزشکاران میشود. در تحقیقی که روی دوچرخه سواران انجام گرفته مشاهده شده دوچرخه سوارانی که غذای مصرفی آنها غنی از کربوهیدرات پیچیده (نانهای سبوس دار، پاستا و...) و محدود از چربی بوده، تا ۲۴۰ دقیقه دوچرخهسواری کردهاند. در حالی که در نتیجه خوردن غذای چرب مقاومت آنها کم شده و حداکثر تا ۷۵ دقیقه توانستهاند فعالیت دوچرخه سواری داشته باشند. بطور کلی چربی مصرفی باید کمتر از ۲۵ درصد کالری رژیم باشد که از این مقدار ۱۰ درصد آن به اسیدهای چرب غیر اشباع حاوی چند باند دوگانه (روغن گیاهی مایع) اختصاص داده شود.
ساعت : 11:58 pm | نویسنده : admin
|
مطلب بعدی